ماجرای فدک

بسم رب الجمال

 

 

 ماجرای غم انگیز فدک. بخشش ان به فاطمه زهرا(س).غصب ظالمانه ان توسط ابوبکر. در این بخش . منبع: سایت دفتر ایت الله مکارم.

____ لعن الله عدوک یاعلی______لعن الله عدوک یاعلی________

انگیزه ابوبکر از غصب فدک

سؤال: انگیزه ابو بکر از غصب فدک چه بود؟
جواب: غاصبان فدک انگیرهای مختلفی از غصب آن داشتند؛ در این جا به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:
1- امیرمؤمنان (علیه السَّلام) در نامه اى خطاب به عثمان بن حنیف می نویسد:
«بَلى کانَتْ فى أیْدِینا فَدَک مِنْ کُلِّ ما أَظلّته السَّماءُ، فَشَحَّت عَلَیْها نُفُوسُ قوم وَ سَخَت عَنْها نُفُوسُ قَوم آخَرینَ وَ نِعمَ الحَکَمُ اللّهُ».[1]
«آرى از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده بود، تنها فدک در اختیار ما بود، گروهى بر آن بخل و حسادت ورزیدند، و گروه دیگر سخاوتمندانه رها کردند، و بهترین حاکم خدا است».
2. دارایی و درآمد فدک می توانست پایه های قدرت اهل بیت راتقویت کند؛ به نحوی که با حمایت از اقشار آسیب پذیر و تألیف قلوب مردم جبهه قدرتمندی علیه حاکمیت غاصب شکل می گرفت، خلافت از ارزش این امتیاز مطلّع شده بود که در همان روزهاى نخست، فدک را از دست خاندان پیامبر خارج کرد.
3. از طرفی خلافت نوپای غصبی به خاطر تقویت مالى پایه هاى حکومت خود و با عنوان کردن این ادعا که پیامبران چیزى از خود به ارث نمى گذارند، «فدک» را مصادره کرد. آنان حدیثى‏[2] را دستاویز قرار دادند که قرآن آن را تکذیب مى کند؛ می گویند پیامبر فرموده: « نحن معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقة»؛ «ما گروه پیامبران، چیزی به ارث نمی گذاریم، هر آنچه ترک می کنیم صدقه است» در پاسخ به ادعای آنها باید گفت: چگونه پیامبران از خود ارث برجا نمى گذارند، در حالى که  خداوند می فرماید: 
 «وَ وَرِثَ سُلیمانُ داودَ».[3] « سلیمان وارث داود شد»
 و می فرماید: «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا».[4]
«به من فرزند پاکیزه اى عطا کن تا از من و از خاندان یعقوب ارث برند او را مورد رضایت خود قرار ده».
اگر واقعاً پیامبران ارث نمى گذارند، چرا پیامبر آن حکم الهى را به دخترش زهرا (س) که تنها وارث او بود نگفت و به فردى که اصلًا با موضوع ارتباطی نداشت گفت؟!

منابع
[1] - نهج البلاغه، نامه 45. 
[2] - نحن معاشر الأنبیاء لا نُورَث ما ترکناه صدقة: پیامبران ارث نمى گذارند ترکه ما صدقه است. 
[3] - نمل/ 16. 
[4] - مریم/ 5 و 6.

 __________-

حکمت بخشش فدک به فاطمه (علیها السَّلام)

سؤال: حکمت بخشش فدک به فاطمه زهرا(س) توسط پیامبر(ص) چه بود؟
جواب: در سال هفتم هجرى که ارتش اسلام دژهاى مستحکم خیبر را محاصره کرد، همه آنها با قدرت نظامى فتح گردید، جز «فدک» که مردم آنجا از در صلح و مسالمت وارد شدند و اراضى آنان به صورت املاک خالصه درآمد و در اختیار رسول خدا (ص) قرار گرفت، یعنی این سرزمین از «انفال» و در اختیار پیامبر(ص) بود.
آنچه گفته شد، مورد اتفاق فقیهان اسلامى و مطابق با حکم قرآن مجید مى باشد، آنجا که مى فرماید:
[وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ].[1]
« و آنچه را خدا از آنان [یهود] به رسولش بازگردانده (و بخشیده) چیزى است که شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نکشیدید،) نه اسبى تاختید و نه شترى، ولى خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلّط مى‏سازد و خدا بر هر چیز توانا است! ».
از سوى دیگر، قرآن پیامبر را موظف ساخت که حق «ذى القربى» را بپردازد. چنان که مى فرماید: [ وآتِ ذَا الْقُربى حقّه][2] «حق خویشاوندان را بپرداز».
نزدیک ترین فرد به رسول خدا (ٌص) دخت گرامى او فاطمه (س) بود، از این جهت «فدک» را به او بخشید و تا زمانى که پیامبر (ص) زنده بود، کارگران حضرت زهرا (س) آنجا را اداره مى کردند.
این کار علاوه بر اینکه دستور الهی و حقیّ اختیاری برای پیامبر درباره فدک و در حق پاره تن و جگرگوشه اش بود، حکمتهایی نیز داشت. 
1. پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، طبق تصریحات مکرّر آن حضرت، زمامدارى مسلمانان از آنِ امیر مؤمنان (ع) بود و اداره این مقام و منصب به هزینه سنگینى نیاز داشت. حضرت على (ع) براى اداره امور وابسته به منصب خلافت مى‏توانست از در آمد فدک به نحو احسن استفاده کند. گویا دستگاه خلافت از این پیش بینى پیامبر (ص) مطلّع شده بود که در همان روزهاى نخست، فدک را از دست خاندان پیامبر خارج کرد.
2. دودمان پیامبر (ص)، که مظهر کامل آن یگانه دختر وى و نور دیدگانش‏ حضرت حسن (ع) و حضرت حسین (ع) بود، باید پس از فوت پیامبر (ص) به صورت آبرومندى زندگى کنند تا حیثیت و شرف رسول اکرم و خاندانش محفوظ بماند. براى تأمین این منظور پیامبر (ص) فدک را به دختر خود بخشید.
3. پیامبر اکرم (ص) مى دانست که گروهى کینه حضرت على (ع) را در دل دارند، زیرا بسیارى از بستگان آنها به شمشیر علی(ع) در میدان هاى جنگ با کفار کشته شده بودند یکى از راه هاى زدودن این کینه این بود که امام (ع) از طریق کمک هاى مالى از آنان دلجویى کند و عواطف آنان را به خود جلب نماید. همچنین به کلیه بینوایان و درماندگان کمک کند و از این طریق موانع عاطفى که بر سر راه خلافت او بود، از میان برداشته شود.
پیامبر (ع)، هرچند ظاهراً فدک را به زهرا (علیها السَّلام) بخشید، ولى در آمد آن در اختیار صاحب ولایت بود تا از آن، علاوه بر تأمین ضروریات زندگى خود، به نفع اسلام و مسلمانان استفاده کند.[3] 

منابع
[1] - حشر/ 6. 
[2] - اسراء/ 26. 

[3] - راهنماى حقیقت، شیخ جعفر سبحانی، ص:419 – 428.


 _________


استدلال ابوبکر در غصب فدک

سؤال: بر اساس منطق قرآنی استدلال ابوبکر در غصب فدک چه اعتباری دارد؟
جواب: استدلال ابوبکر در غصب فدک این بود که پیامبران چیزى از خود به ارث نمى گذارند؛ او به این حدیث استناد می کرد که « نحن معاشر الانبیاء لانورث، ماترکناه صدقة».
این حدیث طبق معناى مورد اصرار اهل سنت، در موارد متعددى با قرآن مخالف است از جمله: 
1. مخالفت با قانون ارث:
ارث از قوانین حاکم بر زندگى بشر، و موضوعى طبیعى و پذیرفته شده است، قوانین شریعت اسلام که برگرفته شده از قرآن کریم است با این قانون نه تنها مخالفتى ندارد؛ بلکه با دستورات مؤکد و سفارش‌هاى متنوع، از آن دفاع و بر عمل به آن تاکید ورزیده است. نمونه‌اى از این آیات ، آیه زیر است: و َلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ. (النساء/33). 
براى هر کسى، وارثانى قرار دادیم، که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند.
معناى «موالی» آنگونه که بخارى از ابن عباس نقل کرده چنین است: ... عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ - رضى الله عنهما - ( وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِىَ ) قَالَ وَرَثَةً .[1] ...ابن عباس- رضى الله عنهما – (در تفسیر لفظ «موالی» در آیه‌ی ) «وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِىَ » گفت : مراد از موالی ورثه است. 
زمخشرى نیز کلمه «موالی» را به معناى وارثان مى‌داند چنان‌که می‌نویسد: عبارت « مّمَّا تَرَکَ » توضیح عبارت کلمه « و برای همه » است یعنی: و برای همه آنچه «پدر و مادر و نزدیکان » باقی می‌گذارند که مال آنان باشد، ما موالی وارث قرار دادیم که پس از آنان آمده و از آن محافظت می‌نمایند .[2]
همانگونه که ملاحظه کردیم، ارث، قانونى کلى و دینى است که هیچگونه استثنائى در سراسر قرآن درباره پیامبراسلام (ص) و یا پیامبران نسبت به آن دیده نمى‌شود و از طرفى انبیاء و رسولان الهى غیر از منصب نبوت و پیامبرى، در بُعد بشرى مانند سایر انسان‌ها هستند و در مسائلى از قبیل ارث و غیره، با سایر انسآن‌ها فرقى ندارند.
خداوند متعال به پیامبر اکرم(ص) مى‌فرماید: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ... (الکهف / 110)؛ « بگو اى پیامبر من بشرى همانند شمایم مگر آن که به من وحى مى‌شود....» 
در نتیجه عمومیت قانون ارث، شامل پیامران نیز مى‌شود و هیچ استثنائى هم وجود ندارد.
2. مخالفت با ممنوعیت وصیّتِ مضّر در قرآن :
بر اساس دستور صریح خداوند و احکام قطعى ارث، هیچکس حق ندارد وارث خود را از این حق شرعى و قانونى محروم نماید.
اگر رسول خدا (ص) تمام اموالش را صدقه قرار دهد، آیا وارثانش را از ارث محروم نکرده است؟ و آیا چنین وصیتى از مصادیق وصیت مضر نیست که قرآن کریم آن را ممنوع نموده است؟
چنانکه در قرآن آمده است:
[یوصیکم الله فی اولادکم... مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ... ولکم نصف ما ترک...مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصَى بِهَا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَار ٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ ]. (النساء / 11 و 12)؛ «خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش مى ‏کند... پس از انجام وصیتى که شده، و اداى دین به شرط آنکه (از طریق وصیت و اقرار به دین،) به آن‌ها ضرر نزند. این سفارش خداست و خدا دانا و بردبار است».
و از سوى دیگر به اجماع شیعه و سنى وصیّت به بیش از ثلث باطل است؛ چرا که سبب اضرار به وارثان مى‌شود:
عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِى وَقَّاصٍ - رضى الله عنه - قَالَ جَاءَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - یَعُودُنِى وَ أَنَا بِمَکَّةَ، وَ هْوَ یَکْرَهُ أَنْ یَمُوتَ بِالأَرْضِ الَّتِى هَاجَرَ مِنْهَا قَالَ « یَرْحَمُ اللَّهُ ابْنَ عَفْرَاءَ ». قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أُوصِى بِمَالِى کُلِّهِ؟ قَالَ « لاَ ». قُلْتُ فَالشَّطْرُ ؟ قَالَ « لاَ ». قُلْتُ الثُّلُثُ؟ قَالَ: «فَالثُّلُثُ، وَالثُّلُثُ کَثِیرٌ».[3]
«سعد وقاص مى‌گوید: رسول خدا در شهر مکه به عیادت من آمد، آن حضرت دوست نداشت در سر زمینى بمیرد که از آن هجرت کرده بود، فرمود: خدا پسر عفراء را بیامرزد، گفتم: اى رسول خدا! آیا همه دارائى خودم را مى‌توانم وصیت کنم؟ فرمود: نه، گفتم: پس نصف آن، فرمود: نه، گفتم: یک سوم، فرمود: آرى، یک سوّم، یک سوّم نیز زِیاد است». 
3. مخالفت با آیات باب انفاق
یکى از سفارشهاى مؤکد قرآن، انفاق و کمک‌هاى مالى به دیگران است، ولى با همه تأکیدى که نسبت به این موضوع در لسان وحى و سخنان معصومین و زندگى عملى آنان مشاهده مى‌شود، محدوده‌اى هم براى آن تعیین شده است از جمله:
سفارش به همه افراد دست و دل باز این است که مبادا بیش از حد معمول دارائى و اموالشان را بین دیگران تقسیم کنند؛ به گونه‌اى که خود و یا افرد تحت تکفل دچار مشکل و گرفتارى شوند؛ از این رو، قرآن کریم دعوت به میانه روى مى‌کند و آن را یکى از علائم عباد الرحمن برمى‌شمارد، که مصداق اتم و اکمل این گروه از بندگان خوب خدا شخص نبى گرامى اسلام است، و آن حضرت به یقین این دستورات را اجرا مى‌کرده است.
خداوند فرموده است: « وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِین‏... وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا».( الفرقان / 63 و 67)؛ «بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانى هستند که‏... چون انفاق کنند، نه ولخرجى مى‌کنند و نه تنگ مى‌گیرند، و بین این دو روش حد وسط را بر مى‌گزینند».
و در آیه 29 سوره مبارکه اسراء خداوند فرموده است:
[وَلا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا]؛ هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرومانى!
حدیث ابوبکر مى‌گوید: آن حضرت تمام اموالش را صدقه قرار داد، آیا این عمل رسول خدا (ص) با این دستور و سفارش قرآن در تضاد نخواهد بود؟
سفارش دوّم نهى از زیاده روى در انفاق است؛ در حالى که تفسیر و برداشت اهل سنت از حدیث ابوبکر، انفاق تمام اموال است. 
[وَآَتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا. إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا].(الإسراء / 26)؛ و حقّ نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذیر مکن.
ابن کثیر دمشقى در توضیح این آیات مى‌گوید: در این آیه: (لا تبذّر تبذیرا) چون سفارش و فرمان به انفاق داده و از اسراف در آن نهى کرده است؛ پس باید حد وسط بین این دو را بر گزیند، همانگونه که در آیه دیگر فرموده است: "و کسانى که چون انفاق کنند، نه ولخرجى مى‌کنند و نه تنگ مى‌گیرند، و بین این دو روش حد وسط را برمى‌گزینند ". سپس از ولخرجى و اسراف به تنهائى اینگونه یاد مى‌کند و مى‌فرماید: همانا اسرافکاران برادران شیطآن‌هایند؛ یعنى شبیه آن‌هایند.[4].[5] 
4. آیات قرآن می گوید پیامبران از خود ارث به جای می گذارند :
ابوبکر حدیثى‏ را دستاویز قرار می دهد که قرآن آن را تکذیب مى کند؛ چگونه پیامبران از خود ارث برجا نمى گذارند، در حالى که طبق منطق قرآنی :
الف: «وَ وَرِثَ سُلیمانُ داودَ».[6] سلیمان وارث داود شد؟!
ب:«فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا».[7]
زکریا در دعایش از حضرت بارى فرزندى مى طلبد که وارث او گردد؟![8]
با توجّه به تقابل این حدیث با منطق قرآنی ما دو گزینه پیش رو داریم یکی اینکه - نعوذ بالله - بگوییم پیامبر خدا(ص) جاهل به منطق قرآنی ارث و انفاق بوده و یا به معارف قرآن ایمان نداشته است؟! دیگر اینکه برای گریز از توهین به پیامبر ناچاریم که حدیث را دروغی بدانیم که بر اساس انگیزه های سیاسی جعل شده است، چرا که : آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ ... (البقرة : 285)؛ پیامبر، به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. (او، به تمام سخنان خود، کاملاً مؤمن مى‏ باشد.) و ... . 
سؤالی هم در اینجا مطرح است که : اگر واقعاً پیامبران ارث نمى گذارند، چرا پیامبر آن حکم الهى را به دخترش زهرا (علیها السَّلام) که تنها وارث او بود نگفت تا او را برای پذیرش این امر آماده کند و به فردى گفت که اصلًا با موضوع ارتباط نداشت؟!

منابع:
[1] - البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4، ص 1671، ح4304، کتاب تفسیر القرآن باب و لکل جعلنا موالی مما ترک الوالدان.
[2] - الزمخشری الخوارزمی، أبو القاسم محمود بن عمر جار الله، الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج 1، ص 536، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.
[3] - البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 3، ص 1006، ح2591، کتاب الوصایا، بَاب أَنْ یَتْرُکَ وَرَثَتَهُ أَغْنِیَاءَ خَیْرٌ من أَنْ یَتَکَفَّفُوا الناس، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407م ـ 1987م.
[4] - القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 37، ذیل آیه 26 اسراء، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.
[5] - http://valiasr-aj.com/lib/nahno/01.htm
[6] - نمل/ 16. 
[7] - مریم/ 5 و 6. 
[8] - راهنماى حقیقت، شیخ جعفر سبحانی، ص:419 – 428.

___ الهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و حشرنا معهم و لعن اعدائهم یارب _____


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد