بسم الله الرحمن الرحیم
زندگینامه مختصر | با نوجوانان | زیارت ائمه | اهل بیت |
فرمایشات | بیانیه ها درباره انتخابات | اصلاح نفس | برخی از احکام |
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت آیة الله العظمى آقاى حاج شیخ محمد تقى
بهجت (رحمه الله) در اواخر سال 1334 ه ق در شهر فومن واقع در استان
«گیلان» به دنیا آمد و هنوز شانزده ماه از عمرش نگذشته بود که مادر را از
دست داد .
تحصیلات ابتدایى حوزه را در مکتب خانه فومن
به پایان رساند و پس از تحصیلات ادبیات عرب در سال 1348 ه ق هنگامى که
تقریبا 14 سال از عمر شریفش مى گذشت، براى تکمیل دروس حوزوى عازم (عراق)
شد و حدود 4 سال درکربلا معلى اقامت نمود و علاوه بر تحصیل علوم رسمى از
محضر استادان بزرگ آن سامان، از جمله مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم خویى (غیر از
آیت الله العظمى خویى معروف) بهره برد و در سال 1352 ه ق براى ارائه تحصیل
به «نجف اشرف» رهسپار گردید و سطح عالى علوم و حوزه را در محضر آیات عظام
از جمله حاج شیخ مرتضى طالقانى (ره) به پایان رساند و پس از درک محضر آیات
عظام: حاج آقاى ضیاء عراقى و میرزاى نائیینى (رحمةالله) در حوزه درسى آیت
الله حاج شیخ محمد حسین غروى اصفهانى وارد شد.
افزون بر این ایشان از محضر آیات عظام حاج سید ابوالحسن اصفهانى و حاج
شیخ محمد کاظم شیرازى (رحمةالله) صاحب حاشیه بر مکاسب - و در حوزه علوم
عقلى، کتاب (الاشارات والتنبیهات) و (اسفار) رانزد آیت الله سید حسین
بادکوبهاى (ره) فراگرفت و در زمان تلمذ به تدریس سطوح عالى پرداخت و در
تالیف کتاب (سفینةالبحار) با محدث کبیر حاج شیخ عباس قمى (ره) همکارى نمود
و در زمینه تهذیب نفس در زادگاهش (فومن) از کودکى محضر عالم بزرگوار
(سعیدى) و درکربلا از برخى علماى دیگر بهره برد، تااینکه در نجف اشرف در سن
17 - 18 سالگى با آیت حق علامه قاضى (ره) آشنا شد و گمشده خویش را در وجود
ایشان یافت و در سلک شاگردان اخلاقى - عرفانى ایشان درآمد و سرانجام در
سال 1364 هق موافق با 1324 هش قلبى صیقل یافته از معنویت و سینه اى
مالامال ازعشق به حضرت حق و با کوله بارى از علم و کمال به سرزمین خویش
هجرت نمود و در زادگاهش تشکیل خانواده داد و در حالى که آماده بازگشت به
نجف اشرف بود هنگام عبور موقت در قم در زمانى که هنوز چندین ماه از مهاجرت
آیت الله بروجردى (ره) به قم نگذشته بود موقتا مقیم شد و خبر رحلت اساتید
بزرگ حوزه علمیه نجف را یکى پس از دیگرى مىشنود و درشهر مقدس قم رحلت
اقامت مىافکند .
در قم از محضر آیات عظام: حجةالاسلام والمسلمین کوه کمرهاى و آیت الله
العظمى بروجردى به هم رسانیده و انگشت نما مى گردد. معظم پس از ورود به قم
به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و به ترتیب شاگردانى بسیار قیمت گماشت و
هنوز نیز تدریس درس خارج ایشان ادامه دارد.
محل تدریس درس خارج ایشان ابتدا در حجرات مدارس و بعد در منزل شخصى خود و
اکنون در مسجد فاطمیه واقع در گذرخان تشکیل مى گردد و محل اقامه نماز جماعت
و مراجعات عمومى ایشان نیز همین مسجد است.
تالیفات معظم له ، عبارتند از :
یک دوره کامل اصول ، حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى (ره) و تکمیل آن تا آخر
مباحث مربوط به مکاسب و متاجر، دوره کامل طهارت ، دوره کامل کتاب صلاة ،
دوره کامل کتاب زکات ، دوره کامل کتاب خمس و حج ، حاشیه بر کتاب ذخیرة
العباد مرحوم شیخ محمد حسین غروى ، چندین مجله تقریبا یک دوره فقه فارسى،
حاشیه بر مناسک شیخ انصارى (ره) و...
______________________________________________________________________
بیانیِّه اول
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة علی سید الانبیاء محمد و آله السادة الاوصیاء الطاهرین.
و بعد، چنانکه مکرراً، از شرکت در انتخابات، سئوال شده، در جواب آنها، آنچه اظهار شده است، بیان می شود:
این جانب، جهات سلبیه و اثباتیه را متعرض می شوم. کسانی که بنا دارند در
رأی دادن و یا انتخاب شدن، شرکت نمایند، باید متذکر باشند، که کسانی حق
انتخاب شدن و امین مردم با ایمان در مورد دین و دنیا بودن را دارند، که از
رجال با عقل کامل کافی و ایمان کامل از شیعه اثنا عشریه و با علم به مسائل
شرعیه در شخصیات و اجتماعیات و با شجاعت باشند؛
و از آنهایی باشند که در اظهارات و تروک، ( لا یخافون فی الله لومة الائم. سوره مائده/54 ) باشند؛
و از رشوه ها و تخویفات و نحو آنها دور باشند؛
نظر نکنند که تا به حال چه بود، بلکه نظر نمایند که از حال چه باید بشود و چه باید نشود؛
و باید پرهیزکار و خداترس باشند، اراده خدای تعالی را بر همه چیز ترجیح
بدهند؛ اگر فاقد بعض صفات باشند، اهل ائتمان نیستند، و رأی دادن برای
فاقدها بی اثر است، بلکه جایز هم نیست، مشکوک هم، متروک است.
تفحص هم، باید کامل باشد و بدون مداخله دوستی و دشمنی در امور نفسانیه باشد.
در حال رأی دادن و گرفتن، خدای عظیم را ناظر به تمام خصوصیات همه بدانند.
کسانی هم که واجد خصوصیات مذکوره باشند- که جایز باشد رأی دادن و گرفتن
درباره آنها- واجب می شود با توانایی، اگر بدانند یا احتمال بدهند که فاقد
بعض آنها، رأی خواهند گرفت.
ملاحظه نمایید دول کفر را [که] چگونه انتخاب می نمایند و انتخاب می شوند، و
چه کسانی انتخاب می شوند، و از چه راه هایی انتخاب می شوند، و چه آرائی در
مجلس های خودشان اظهار می کنند، و دولتهای آنها چه عملیاتی بر طبق قانون
مملکت و بر خلاف قانون عقل و دین، حتی ادیان منسوخه آنها، انجام می دهند که
فساد و افساد آنها بر همه عقلای دنیا آشکار است، [و] مخالفت نمایید با
چگونگی کارهای آنها و چگونگی وسائل و اسباب و مسببات آنها، که مطابقت با
هیچ دین اصل دار و هیچ قانون عقل پسند، ندارند.
عصمکم الله و ایانا من الزلات کلها بمحمد
و آله الطاهرین، صلوات الله علیهم اجمعین
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
بیانیّه دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و رب العالمین و الصلاة علی سید الانبیاء محمد و آله سادة الاوصیاء المطهرین.
در جواب سئوال مکرر مربوط به انتخابات، [مطالبی ذکر می شود] با اشاره به
آنچه در سال گذشته تذکر داده شده بود، از بیاناتی که اختصاص به زمانی و
مکانی ندارد و در آنها تعیین توصیفی- که اتمّ و اعمّ و احسن و اکمل و ادوم
از تعیین اسمی است- شده بود.
از « حذیفه » رضوان الله علیه مروی است، که فرمود:
« کانوا یسألون رسول الله عن الخیر و کنت أسأله عن الشر »؛ باید بدانیم
« شرّ» چیست و « اهل شرّ» کیست تا فرار از آن نماییم، و « خیر» چیست و
« اهل خیر » کیست تا به سوی آن فرار نماییم.
باید اهل انتخاب، در پیاده کردن کبریات در صغریات، و کلیات در جزئیات، روشن و با احتیاط باشند؛
و رضای خدای بزرگ را مقدم بر رضای غیر نمایند؛ و فحص از عقلای متدینین که
اصلح باشند نمایند؛ و در روشنی توقف ننمایند و در تاریکی حرکت ننمایند؛
و از رشوه دادن و گرفتن ( شیوه دول کفر)، دور باشند؛
با متدینین از عقلا، که محیط به مسائل شرعیه و با ایمان اعتقادی و عملی، و
پرهیزگار، و با تدبیر، و شجاعت، و اعتدال فکری و مسلکی، باشند و با غیر
آنها سر و کار نداشته باشند، و مسلمانها را گرفتار نکنند و کاری نکنند که
در پشیمانی از آن، تدارکی نیست.
از وطن فروشی و وطن فروشان که غایت محبت دول کفر است، دور باشید. عواقب
وطن فروشان به دول کفر را، ملاحظه بنمائید! دیدیم و می بینیم که به محلل
های خودشان، وفا نمی کنند، مگر تا زمانی که چاره ندارند، و پس از آن، جز
پشیمانی و عاقبت سوء برای تابعین آنها نمی ماند.
باید بدانیم که هیچ نقصی در ممالک اسلامیه نیست که منسوب به دول کفر
نباشد؛ و آنچه منسوب به آنها است، نقص در اسلام و ایمان است، یا منتهی به
آن است.
غیر از معصومین(ع) کسی نمی تواند بگوید: « همه چیز را می دانم، با می بینم» و نمی تواند کسی بگوید:
« هیچ چیز را نمی دانم و همه جا تاریکم، بلکه هر عامل عادی، چیزهایی را می
داند و باید حرکت کند و توقف ننماید، [و] بلکه باید از معلومات خود،
مجهولات را استخراج نماید تا آنجا که بتواند؛ و چیزهایی را نمی داند و باید
احتیاط و توقف و تفحص نماید تا به ندامت غیر مستدرک، مبتلا نشود.
و این مطالب برای جواب سئوال ها، [ ذکر شد] با اشتمال بر بیاناتی که اتمام
حجت و تأکید آن است، تا آنکه علی العمیاء، یا به مسامحه، خود و دیگران از
مؤمنین را، در گمراهی وارد ننماید.
کسانی که متحیر و مرددند، به آنها دستور داده شده و می شود:
ملاحظه کنید: کدامیک از دو حزب، با ولایت علی(ع) موافق با موافق تر است؛ و
کدام، اعتقاد او عملاً انتظار مهدی(ع) را دارد یا متأکدتر است؛ کدام،
تغییری در امور دینیه، داده یا نمی دهد؛ کدام، معتدل در فکر، یا متلوّن است
در اعتقاد یا عمل؛ کدام، ملکه تقوی و صدق و ائتمان دارد، یا قوی تر است؛
کدام، در صفات، شبیه به کفر یا نفاق و کدام، دورتر است؛ و بالجمله، کدام،
به خدای متعال و خاتم الأنبیاء و خاتم الاوصیاء « صلوات الله علیهم و عجل
فرجهم » نزدیک تر است.
از خداوند عظیم، موفقیت همه مؤمنین را بر مرضیات او، و تجنب از مبغوضات او را در همه جا و در هر حال، می خواهیم.
والسلام علیکم و رحمة لله و برکاته
الأحقر محمدتقی البهجة
11/ محرم الحرام/1418
_________________________________________________________________________
بسم الله الرحمن الرحیم
نوجوان ها و جوان ها باید ملتفت باشند که
همچنانی که خودشان در این سن هستند و روز به روز به سن بالا می روند، علم و
ایمانشان هم باید همین جور باشد، مطابق این باشد، معلوماتشان، از همان
کلاس اول علوم دینیه، به بالا برود، ایمانشان ملازم با همین علمشان باشد.
باید بدانید اینکه ما مسلمانها، امتیازی از غیر مسلمانها نداریم الا به
قرآن و عترت، و الا ما هم مثل غیر مسلمانها می شویم. اگر ما قرآن نداشته
باشیم، مثل غیر مسلمانها هستیم، اگر ما عترت را نداشته باشیم، مثل
مسلمانهایی که اهل ایمان نیستند هستیم.
باید ملتفت باشیم روز به روز در این دو امر ترقی بکنیم. همچنان که سنّ ما
به بالا می رود، معلومات ما هم در همین دو امر، بالا برود. این طرف، آن طرف
نرود و الا گم می شود، گمش نکنند؛ گمراهش نکنند؛ این دو اصل اصیل را از
اینها نتوانند بگیرند.
ما می گوییم: اگر [می گویید] اسلام درست نیست [و] شما قرآن را قبول
ندارید، [پس] مثل قرآن بیاورید، یک سوره ای مثل قرآن بیاورید. می گویند:
نه، نمی توانیم بیاوریم و نمی آوریم و مسلمان هم نمی شویم!
این ادعا و این کلام، جواب ندارد، برای اینکه می گویند: « ما می دانیم و عمل نمی کنیم »
همچنین کسانی که صورتاً با قرآن هستند و با عترت نیستند، به اینها می
گوییم که این آثار عترت؛ این فضائل عترت؛ این ادعیه اینها؛ این احکام
اینها؛ این خطب اینها؛ این رسائل اینها؛ این « نهج البلاغه »؛ این « صحیفه
سجادیه »؛ در مخالفین عترت، مثل اینها را بیاورید! اگر آوردید، ما دست بر
می داریم.
این علمیّاتشان، این عملیاتشان، این ایمانشان، این کراماتشان این معجزاتشان، باید بدانیم این دو تا را از ما نگیرند.
می دانید چقدر پول به ما می دهند اگر اینها
را به آنها بدهیم؟ خیلی می دهند؛ لکن این پول ارزش ندارد، فردا از راه غیر
مستقیم همین پول را از ما می گیرند و یک بلایی هم بر سر ما می آورند. اینها
به ما وفا نمی کنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگیرند، دیگر کار ما
را می سازند.
بالاخره باید ملتفت باشیم قرآن را یاد بگیریم، الفاظش را یاد بگیریم که از
غلط، محفوظ باشد. آنچه را که می دانیم، قرائتش را تصحیح کنیم، تجویدش را
تصحیح کنیم، در نمازمان صحیح القراءة باشیم.
و همچنین تفسیرهای آسان و ساده را ما که فارسی زبانیم، بدانیم؛ و [یک]
تفسیر فارسی پیدا کنیم که از روی آن سهل باشد ما قرآن را بفهمیم؛ مثلاً
«منهج الصادقین» را کم و بیش مطالعه کنیم، بلکه از اول تا به آخر، چون کتاب
فارسی است و کتاب خوبی هم هست. اگر بهتر از او پیدا بکنیم عیب ندارد، اما
کجا پیدا شود بهتر از او که معتبر باشد؟
حفظ کنیم قرآن را که همیشه با ما باشد، ما با او باشیم، تحصن بکنیم به
قرآن، تحفظ بکنیم به قرآن، وسیله حفظمان در فتن و شدائد دنیا قرار بدهیم.
از خدا بخواهیم که از قرآن ما را جدا نکند،
همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن
هم با عترت است، اگر کسی یکی از این دو تا را ندارد هیچ کدام را ندارد.
ملتفت باشیم دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا، دروغ را نخریم!
ما از عترت و قرآن نمی توانیم دوری کنیم؛
اگر دوری کردیم، در دامن گرگها می افتیم، [و] خدا می داند آیا بعد، از
دستشان نجات می یابیم؟ بعد از اینکه سرها شکست و دستها بریده شد و بلاها به
سر ما آمد.
ملتفت باشید! از این دو اصل کسی را بیرون نبرند.
شما مدرسه می روید، معلم خودتان را ملتفت باشید در صراط مستقیم باشد. اگر
معلم را با رشوه و غیر رشوه، منحرف کردند دیگر کار بچه ها زار است، چرا؟
به جهت اینکه او، از راه مستقیم یا غیر مستقیم، باطل خودش را به بچه ها می فروشد، به این بچه ها می خوراند.
ملتفت باشید! خیلی احتیاط بکنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از
یقین، تجاوز نکنید، بلکه امروز بزرگها هم همین جورند، باید خیلی سعی بکنید
که غیر یقین را، داخل یقینیات ما نکنند، آب را توی شیر ما نریزند!
اگر یک نفر، هزار کلمه حقیّ گفت، این هزار کلمه را خوب تأمل بکنیم، و از
او بگیریم، بعد[ تأمل کنیم که] هزار و یکم هم درست است؟ [یا] نه آن ظنّ
است، یقین نیست.
هر کلمه ای از هر کسی شنیدید، دنبال این
بروید که « آیا این صحیح است، تام است، مطابق با عقل و دین هست، یا نه؟ »
[و بدانید که] در وقتی [که] ما خلوت کردیم [ خداوند] مطلع است، وقتی جلوی
مردم هستیم مطلع است، حرف می زنیم مطلع است، ساکتیم مطلع است.
همین که شخص مطلع شد: [که] « صاحب این خانه، صاحب این عالم، از هر فرد
فرد، به تمام افعال و تروک، به تمام نوایا، مطلع شد، آنچه که نیت کرده و می
کند، آنها را هم مطلع است؛ بلکه نیّت خیر را می نویسد؛ نیت شّر را نمی
نویسد تا شّر محقق نشده؛ شر هم که محقق شد، یک مقدار صبر می کند تا ببیند،
توبه می کند یا نه، برمی گردد یا نه »؟ کار تمام است.
مقصود، همین که انسان بداند که خدا می داند،
کار تمام شد، دیگر معطل نباشد، همه چیز را تا به آخر می فهمد [که] چه باید
بکند و چه باید نکند، از چه منتفع می شود و از چه متضرر می شود، [خداوند]
ما را می بیند.
[آیا] میتوانیم [با اینکه] سر سفره او نشسته ایم، با همدیگر نزاع بکنیم؟
[مثلاً] آن غذا را من جلوتر دیدم، من باید بخورم؛ او می گوید من اول این را
برداشتم، من باید این غذا را بخورم، سر این دعوا بکنیم و مقاتله بکنیم؟!
تمام این جنگهایی که حکومتها دارند، از همین قبیل است؛ سر سفره کریم نشسته اند، او هم می بیند.
دستور هم معلوم است که چیست، [خداوند] از چه خوشش می آید، از چه بدش می
آید. از آزار به غیر حقّ، بدش می آید؛ از احسان به حق در جایش، خوشش می
آید، همه اینها را می داند و ما هم می دانیم که او این دستور را داده و
اینها را می داند و می بیند، آیا این کار[ها] را می کنیم؟
آدم جلوی یک نفر آدم عادی هر گونه معصیت نمی کند، با اینکه شخص عادی است،
شاید قدرت من از قدرت او بیشتر باشد نتواند به من[ کاری کند]، اما همین قدر
به من بدبین می شود، با من بد می شود، یک وقتی اگر فرصت پیدا کرد کار ما
را تصفیه می کند. اما خدا که این جور نیست، خدا قادر است و عالم است و
دستور هم داده و می داند « چه کسی می داند و چه کسی نمی داند »، همه اینها
را می داند.
[آیا] جلوی او می توانیم مخفی بکنیم، یا نه آشکار کنیم طوری نمی شود، نمی
تواند کاری بکند، آیا این جور است؟ [آیا] هیچ فایده برای ما دارد، [آیا] می
توانیم مخفی کنیم؟
انسان، یا غیر انسان- مکلّف- به جایی شقاوتش
می رسد که اصلاً این مطالب کأنه به گوشش نخورده که خدایی داریم بیناست،
شنواست، داناست، قادرست، رحیم و کریم است. قادرست یک سر سوزنی اگر در راه
او صرف بشود، مزدش را بدهد، یک همچنین [خدایی است].
در انجیل برنابا- که اقرب اناجیل به صحّت است- نوشته شده که حضرت عیسی
علیه السلام برای ابلیس شفاعت کرد: « خدایا این مدتها عبادت تو را می کرد،
تعلیمات می کرد، فلان می کرد، بیا از گناهانش بگذر »! با اینکه از زمان آدم
تا زمان عیسی علیه السلام چه کارها، چه فسادها کرده بود. این چه نوری است
که حتی به این هم ترحّم کرد [که گفت]: خدایا از تقصیراتش بگذر!
[ خداوند] فرمود: « بله، من حاضرم ببخشم، بیاید بگوید: من گناه کردم،
اشتباه کردم، ببخش، همین؛ بیاید بگوید: « اخطأت فارحمنی »، بیاید این دو
کلمه را بگوید. »
حضرت عیسی علیه السلام خیلی خوشحال شد که
کاری در عالم انجام داد، یک کاری که دیگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال
پر از فساد و افساد، حالا واسطه می شود و وساطتش اثر کرد، قبول شد.
از همان راهی که داشت، شیطان را صدا زد، گفت: بیا، من برای تو بشارت آوردم!
گفت: از این حرفها زیاد است. [ حضرت عیسی (ع)] گفت: « تو خبر نداری، اگر بدانی، سعی می کنی، حریص می شوی کار را بفهمی. »
گفت:« من به تو می گویم اعتنا به این حرفها نداشته باش، از این حرفها زیاد است».
گفت: « تو خبر نداری[ خداوند] می خواهد تمام این مفاسد با دو کلمه خلاص شود. »
گفت: « بگو ببینم چه بوده است. »
گفت: « اینکه تو بیایی و در محضر الهی بگویی:
« خدایا! أخطأت فارحمنی؛ من اشتباه کردم، تو ببخش. »
ببینید چقدر ما به خودمان ظلم می کنیم که به
سوی خدا نمی رویم، به سوی چه کسی می رویم؟ آخرش افتادن میان چاه است، آخرش
پشیمانی است؛ خوب چیزی که می دانی آخرش پشیمانی است، حالا دیگر نرو.
[شیطان] گفت: « نه، او باید بیاید و بگوید من اشتباه کردم! تو ببخش!،
چرا؟! به جهت اینکه لشکر من از او زیادتر است! آن ملائکه ایی که با من سجود
نکردند و تابع من شدند، آنها لشکر من هستند! شیاطین هم لشکر من هستند، آن
اجنّه ای هم که ایمان به خدا نیاوردند، لشکر من هستند، تمام بت پرستهای
بشر، لشکر من هستند! »
این، به زیادتی لشکر در روز قیامت می خواهد
مغرور شود! آنجا جای زیادتی و کمی نیست. هر چقدر زیاد باشد جهنّم می گوید: (
هل من مزید؟ سوره ق/30 ). آن وقت تو می خواهی با زیادتی لشکر کار بکنی!
بله، لشکر تو زیاد است؛ [اما] جهنم جایشان می شود؛ جهنم نمی گوید: «اتاق
نداریم» جهنم می گوید:
« هرچقدر هست بیاورید، هل من مزید؟ » یعنی اینکه بیاورید، هرچه زیادتر بیاورید. جا داریم!
[حضرت عیسی (ع)] گفت: « برو ملعون! نتوانستم برای تو هم کاری بکنم. تو می گویی: خدا باید بیاید من او را ببخشم!؟ »
مقصود، حلّ این مطالب به علم و جهل است،
دانستن و ندانستن، عالم بودن و جاهل بودن، دور می زند. اصل مطلب، از جهل
این بدبخت است. تو ای جاهل! می گویی: « چیزی که آتش شد دیگر ممکن نیست برای
خاک خضوع بکند؟ » آدم خاکِ به تنهایی است؟ یا مجموع خاک و یک پاک دیگری
است. تو هم که فقط آتش نیستی، مثل آتش های جامد، روح داری، مکلفی، یک آتش
مکلف هستی. [خداوند] به تو فرمود: «اسجدوا»، سجده نکردی؛ قهراً مجموع روح و
جسم، انسان یا جنّ یا شیطان یا ملک می شود.
این بدبخت خیال کرد که همین بدن او با بدن این، این ظلمانی و آن نورانی
است؛ دیگر محال است نورانی برای ظلمانی سجده و خضوع کند؛ دیگر نمی داند که
این، نورانی است.
ای جاهل! آیا نمی دانستی آن وقتی که مجلس
امتحان، درس امتحان شد، تمام ملائکه، عاجز بودند و عاجز ماندند از اسامی
آنهایی را که خداوند اشاره کرد اسمهای اینها را بگویید، یا خودشان، یا سایر
ملائکه، یا سایر اشیاء، همه عاجز بودند. [گفتند]: ما خودمان از خودمان
چیزی نداریم؛ هر چیزی که به ما یاد دادی بلد هستیم و هر چیزی را که یاد
ندادی بلد نیستیم. [خداوند] به آدم فرمود: « تو بگو! »، [آدم] تمام اسامی
را بیان کرد.
حالا که فهمیدی آدم بر تمام ملائکه- با آن همه عظمت ها و اختلاف مراتب در
ملائکه- تفوّق پیدا کرد و مقدم شد و حال که فهمیدی که آدم بر تو و همه
ملائکه مقدم است، باز هم، خجالت نکشیدی، باز هم گفتی: ( خلقتنی من نار و
خلقته من طین. سوره ص/76 ) ؟ باز هم جای این [حرف] است؟ باز هم نفهمیدی؟
ببینید: میزان، علم و جهل است.
خوب، اگر [تا به حال] نفهمیدی که آدم باید
[به] آنچه معلوماتش است عمل کند، از حالا توبه بکن، اقلاً حالا بپرس: « آیا
توبه من قبول می شود یا نه؟ »
و علی هذا، ببینید چقدر ما غافلیم! چقدر ما به خودمان ظالمیم که واضحات را
زیر پا می گذاریم! مطلب همین است، دائر مدار این است که اگر معلومات ما
زیر پا نباشد، مجهولات ما عملی نشود، کار تمام است.
معلومات را نباید زیر پا گذاشت، آدم پشیمان می شود، اگر به معلوماتش عمل کرد، دیگر روشن می شود، دیگر توقف ندارد.
اگر دید باز هم توقف دارد، بداند- به طور یقین- بعضی از معلومات را زیر پا
گذاشته است، کفشش ریگ دارد، خوب دقت نکرد که این ریگ را خارج کند:
« من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم. » بحار الانوار، ج78، ص189.
( و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا ) سوره عنکبوت/69.
( ومن عمل بما علم کفی ما لم یعلم ) ثواب الاعمال،ص134.
هیچ کس نیست که بگوید هیچ چیز نمی دانم،
[اگر بگوید] دروغ می گوید هر کسی [که] هست، غیر معصوم بعضی چیزها را میداند
و بعضی چیزها را نمیداند؛ آن چیزهائی را که می داند، اگر عمل کند، آن
چیزهایی را که نمی داند می فهمد.
آن چیزهایی را که می دانید، عمل کنید؛ و آن چیزهایی را که نمی دانید، از
حالا توقف کنید و احتیاط کنید تا روشن شود، وقتی به آنها عمل کردی روشن می
شود؛ به همان دلیلی که اینها را برای شما روشن کرد، آنهای دیگر را هم روشن
می کند.
علی هذا، ببینید، برای چه توقف داریم. آنچه می دانی بکن و آنچه نمی دانی، احتیاط کن، هرگز پشیمان نخواهی شد.
خداوند بر توفیقات همه شما بیفزاید.
و خداوند ان شاءالله، سلامتی مطلقه روحیّه و جسمیّه، به همه مرحمت فرماید.
« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
_________________________________________________________________________
مقام و منزلت اهل بیت(ع) ارزش مداحی و دوستی آن بزرگواران
بسم الله الرحمن الرحیم
آقایان مداح و ذاکر اهل بیت علیهم السلام که
مبتلا هستند به این شغل و این کار، مشغول باشند به مداحی اهل بیت علیهم
السلام، به ذکر فضائل آنها و مطاعن اعداء اهل بیت علیهم السلام و مصائبی که
بر ایشان وارد شده است.
همه اینها [مداحان] باید بدانند در چه موقفی هستند؟ چه کاری را دارند انجام می دهند؟ برای چه این کارها را می کنند؟
باید بدانند که همان مودت ذی القربی را که در قرآن هست، دارند پیاده می
کنند، چه ذکر فضائل اهل بیت علیهم السلام باشد و چه ذکر مصائب آنها؛ همه
اینها ادا کردن اجر رسالت است؛ تثبیت کردن مردم را به «قرآن» است.
چرا؟ [زیرا] که در قرآن هست: « إلا الموده فی القربی. شوری/23 » اگر کسی بگوید: « ما قرآن را می خواهیم و می گیریم، اما به اهل بیت کاری نداریم، چه کار داریم به اهل بیت؟ » « حسبنا کتاب الله »، می گوئیم:[ آیا می شود] کتاب الهی که در آن « إلا الموده فی القربی » هست قبول داشته باشید ولی بگویید به اهل بیت کاری نداریم؟ کتاب الله که در آن آیه « اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی. مائده/3 » هست و شما هم آن را می خوانی، آیا اکمال محقق می شود بدون ولایت اهل بیت علیهم السلام؟ در قرآنی که می گوئید آن را قبول داریم، آیه « انما ولیکم الله و رسوله و الذین یؤتون الزکاة و هم راکعون. مائده/5 » هست؛ یا اینکه در قرآن شما این آیه نیست؟! بله اگر در قرآن شما این آیه ها نباشد، ممکن است بگوئید ما قرآن را می گیریم، ولی در قرآن که این آیه ها نیست.
پس، باید بدانیم که یک واجب بزرگی بر دوش همه است، معلمین به وسیله تعلیم و بر مادحین به عمل به اینها بفهمانند که از محبت اهل بیت علیهم السلام نباید دست بر داشت، همه چیز توی محبّت است، اگر چیزی داریم از محبّت است.
اگر ما خدا را دوست داشته باشیم، آیا ممکن است دوستانش را دوست نداشته باشیم؟ آیا ممکن است اعمالی را که او دوست دارد، دوست نداشته باشیم؟ آیا چنین چیزی ممکن است که کسی دوست خدا باشد، اما دوست دوستان خدا نباشد، دوست اعمالی که خدا دشمن دارد، باشد؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ قهراً کسی که گفته: « حسبنا کتاب الله » [می گوید] خیر نه وصیتی و نه هیچ چیز دیگری لازم نیست. [ این حرف] دروغ واضح و اشکار است؛ مثل اینکه در روز بگوید حالا شب است، یا در شب بگوید حالا روز است.
کتاب الله که پر است از « کونوا مع
الصادقین. توبه/119 » (و امثال آن)؛ کتاب الله که متقین و فاسقین را در دو
صف قرار داده است، ببینید متقین کیانند؟ فاسقین کیانند؟ راستگویان کیانند
دروغگویان کیانند؟
آیا می شود تفکیک کرد. این مثل این است که بگویند: ما نصف قرآن را قبول
داریم، نصف دیگرش را قبول نداریم. کما اینکه نصاری و یهود از دوستانشان در
سیصد سال قبل معاهده گرفته اند که لعن یهود و نصاری باید از قرآن حذف شود و
غیر از خداپرستی چیز دیگری در قرآن نباشد!!
آیا چیزی را که تنصیفش کنیم قرآن است؛ پس
[شاید بگویند] خداپرستی هم لازم نیست در قرآن باشد؛ همین که انسان کسی را
نکشد، کسی را نزند [کافی است]!! خداپرستی هم لازم نیست!! بت پرستها هم
بگویند: « ما هم نکاحی داریم، سفاحی داریم، مال مردم خوری داریم و ... - [
بالاخره] یک چیزهائی را آنها قائلند- اما اینکه خدا یکی باشد، نه، این [
بتها] « شفعائنا عند الله » اگر بنا باشد بر تبعیض، اکثر مردم اصلاً
خداپرست نیستند، اکثر مردم بت پرستند.
[ دین خدا] تبعیضی نیست، یا باید همه اش را بگیری یا هیچ چیزش را نگیری.
[در زمانی] یک مرد ناجوری بود. وصیت کرد وقت مردنش به بچه ها اینهایی که شما را دعوت می کنند به خداپرستی و دینداری، تا می توانید انکار کنید. اگر مغلوب شوید در برابر مدعی که خدایی هست، دیگر از شر اینها راحت نیستید، باید تابع اینها شوید که اگر بگویند: زن باید از باطن دست وضو بگیرد و مرد از ظاهر دست، دیگر نمی توانید مخالفت کنید و تا آخر این مطلب ادامه پیدا می کند.
پس قهراً این کسانی که می گویند: این مدّاحی چیست؟ مصیبت خوانی چیست؟ اشک ریختن چیست، این قدر احمق هستند که نمی فهمند این اشک طریقه تمام انبیاء(ع) بود برای شوق لقاء الله، برای تحصیل رضوان الله، و مسأله دوستان خدا هم از همین باب است. محبت اینها هم اگر در فرح اینها و مصیبت و حزنشان اشک آورد، این هم همان طور است [مثل گریه برای شوق و خوف خداست.]
دلیل خیلی است؛ اول اینکه همه انبیاء(ع) از
خوف خدا بکاء داشتند. آیا از شوق لقای خدا بکاء نداشتند؟ انبیاء(ع) کارشان
همین بوده است. اگر کسی انبیاء(ع) را قبول دارد باید بکاء اینها را هم قبول
داشته باشد.
و همچنین [از ادلّه بر مطلب] این مسأله است که [در روایات] وارد شده و
منصوص و ثابت است، در اذن دخول حرم سیدالشهداء(ع) که [شخص بگوید:]
« ءادخل یا الله، ءادخل یا رسول الله، ءادخل ... » و از تمام ائمه(ع) استیذان می شود. (بعد در ادامه روایت هست که):
« فان دمعت عینک فتلک علامة الاذن ». اگر اشکی از چشم آید، علامت این است
که به تو اذن داده اند. این اشک چشم، به اعلی علیین مربوط است. اما کیست که
این مطلب را بفهمد، کیست که عاقل باشد؟! اما نادانها می گویند: اشک چیست-
نعوذبالله- خرافات است، اینها چیست؟! این اشک چشم، به آن بالا مربوط است.
عمل «امَ داوود» آن قدر مفصل است که از ظهر
تا غروب، بعضی ها آن را تمام نمی توانند بکنند [در آن نقل شده] که در سجده
آخر آن، سعی کن اشکی از چشمت بیاید؛ اگر آمد، علامت این است که دعایت
مستجاب شده است. عجب شما می گویید این اشک هیچ کاره است؟! نخیر این اشتباه
محض است، این اشک به اعلی علیین مربوط است، از آنجا استیذان می کند، از
آنجا استجابت دعا می کند.
فلذا باید کسانی که حاجت مهمه ای دارند، یکی از همین نمازها و از این
عبادتهایی که برای حاجت ذکر شده است [بجا آورند] و اگر بخواهند تثبیت
بکنند، تأیید بکنند و برسند به حاجت خودشان بلاشک، ملتفت باشند بعد از آن
طلب حاجت و نمازها و دعاها بروند به سجود و در سجود سعی کنند [به اندازه]
بال مگسی چشم تر بشوند، این علامت این است که مطلب تمام شد.
بله چیزی که هست این است که عینک ما درست
صاف نیست، ما نمی فهمیم، فرضاً ما از خدا خانه می خواهیم، اما خدا به مصلحت
ما نمی داند، چه می کند؟ آیا باطل می کند دعای ما را؟ خیر بالاتر از خانه
به ما می دهد؛ به ملک می فرماید: چند سال بر عمر این شخص بیفزا. این بیچاره
خیال می کند این همه زحمت کشید، آخر اثری از خانه و دعای خودش ندید، دعایش
مستجاب نشد، اما نمی داند بالاتر از استجابت این دعا را به او داده اند،
ولی او نمی فهمد.
حسن ظن به خدا باید داشته باشیم، عینکت باید واسع و صاف باشد، کدورت نداشته باشد.
به خدا می سپاریم همه را در تثبیت این اصل اصیل که « مودّت ذی القربی » است با همه لوازمش تا آخر، که ثابت قدم باشیم. ان شاء الله.
« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
________________________________________________________________________
بسم الله الرحمن الرحیم
چه باید بکنیم در ابتلائات داخلیه و خارجیه؟ چه باید بکنیم؟ چه کار کردیم
که به این چیزها مبتلا می شویم؟ فکر این را باید بکنیم، آخر ما چکار کردیم
که بی سرپرست ماندیم؟
اشکال در این است که خودمان را اصلاح نمی کنیم و نکردیم و نخواهیم کرد،
حاضر نیستم خودمان را اصلاح کنیم. اگر ما خودمان را اصلاح می کردیم، به این
بلاها مبتلا نمی شدیم.
حضرت نبی اکرم (ص) فرمود:
« ألا اخبرکم بدائکم و دوائکم، داؤکم الذنوب ودواؤکم الاستغفار »
ما می خواهیم هر چه دلمان می خواهد بکنیم، اما دیگران حق ندارند، به ما
اسائه ای بکنند؛ ما خودمان، به نزدیکانمان، دوستانمان، هر چه بکنیم، بکنیم،
اما دیگران، دشمنان، حق ندارند به ما اسائه ای بکنند.
آخر ما اگر خودمان را درست بکنیم، خدا کافی است، خدا هادی است. ما خودمان
را نمی خواهیم درست بکنیم، اما از کسی هم نمی خواهیم آزار ببینیم. آنهایی
که طبعشان آزار است، کار خودشان را می کنند، مگر اینکه یک کافی و یک حافظ
جلوگیری بکند.
ما اگر خودمان به راه بودیم، در راه می رفتیم، چه کسی امیر المؤمنین علیه
السلام را می کشت، چه کسی حسین بن علی علیه السلام را می کشت، چه کسی همین
را (امام زمان علیه السلام) که حالا هست، هزار سال هست، او را مغلول الیدین
کرد.
ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خودمان را اصلاح بکنیم، به تدریج همه بشر، اصلاح می شوند.
ما می خواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم، اما کسی به ما حق ندارد دروغ
بگوید؛ ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را، خوبان را، اما بدها حق ندارند به
ما ایذاء بکنند.
بابا با خدا بساز، کار را درست می کند. چرا در خلوت و جلوت، دلت هر چه می خواهد می کنی؟ مگر نمی فرماید:
« و من یتق الله یجعل له مخرجاً، و یرزقه من
حیث لا یحتسب، و من یتوکل علی الله فهو حسبه، إن الله بالغ أمره قد جعل
الله لکل شیء قدراً. سوره طلاق/آیه 2- 3 »
آیا می شود ما با خدا نباشیم، خدا یار ما باشد در هر جزئی و کلی، در امور
داخله و در امور خارجیه؛ پس هیچ چاره ای از بلیّات دنیویه و اخرویه، داخلیه
و خارجیه نیست مگر خدائی بودن و با خدا بودن و با خداییها معیت داشتن و
تبعیت داشتن.
ما اگر از انبیاء و اوصیاء دور شدیم، گرگهای داخل و خارج، بلا فاصله ما را می خورند.
ما اگر خدا ترس بودیم، از ما می ترسیدند کسانی که اصلاً نمی شناسند ما کی
هستیم، چه کاره هستیم؛ می ترسند کاری بکنند که ما بر آنها غضبناک بشویم،
چرا؟ چون دیگر غضب ما غضب خداست، اگر با خدا هستیم.
عرض کردند به سید الشهدا علیه السلام که اگر
اذن بدهی همین حالا، هیچ جا نرفته، از جایت حرکت نکرده هلاک می کنیم دشمن
ها را [ این را ] جن گفتند؛ فرمود:
« والله قدرت من از قدرت شما بیشتر است- این کسی است که اسم اعظم بلد است-
لکن اگر من کشته نشوم، با چی امتحان می شوند این مردمی که این جورند. »
[ اینجا] دار امتحان است، شما در فکر این باشید که خودتان را اصلاح بکنید،
ما بین خودتان و خدایتان عایقی، مانعی پیدا نشود. اگر اصلاح کردید، رفع
مانع کردید بین خودتان و خدا و وسائط [ انبیاء و اوصیاء] خدا اصلاح می کند
ما بین شما و خلق.
حالا واقع شدیم، کار را به جایی رساندیم، ماها، بزرگان ما از «سقیفه» در
آن «حجره» قبل از آن «حجره» کار را به این جا رساندیم که وجب به وجب دشمنیم
با هم. همه این کارها را دیده ایم که کار ماست این کار و الا چرا مسلمانها
با هم دشمنند، تا برسد به اینکه غیر مسلمانها دشمنی نکنند با مسلمانها.
چرا این جور است؟
همه را می بینیم کار ماست؛ از کار خودمان باید توبه کنیم [یا] توبه نباید
بکنیم؟! هر چه اصلح شد برای ما فعلاً، آن را اختیار بکنیم!! بابا اصلح از
این نیست که خودمان صالح باشیم.
حالا که این کارها را کرده ایم، باید توبه
بکنیم، باید تضرع کنیم، با آن باب عالی و باب اعلی، باید به سوی او برویم
[تا] ما را نجات بدهد، اول از شر خودمان و داخله خودمان، بعدها از شر
خارجیها « أعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک » این شهوات، این غضبهای بیجا،
این شهوات بیجا، همه اش جنود شیاطین اند، جنود کفارند اینها، که در داخله
خود آدم [هستند].
بالاخره، حالا که کار را به اینجا رساندیم، خودمان می دانیم دوایش استغفار است،[آیا استغفار] می کنیم؟
چاره ای نیست از اینکه باید به سوی خدا برویم، اگر به سوی خدا نرفتیم
موانع هم اگر رفع بشود، موقتاً رفع می شود، دائماً رفع نمی شود.
باید بدانیم که علاج ما اصلاح نفس است در همه مراحل؛ و از این مستغنی نخواهیم بود، و بدون این، کار ما تمام نخواهد شد.
با اعتراف به اینکه عمل از خودمان است که به سر ما آمده و می آید، تا
خودمان را اصلاح نکنیم و با خدا ارتباط نداشته باشیم، با نمایندگان خدا
ارتباط نداشته باشیم، کارمان درست نمی شود؛ امروز تا فردا، تا پس فردا، این
که کار نشد.
تا رابطه ما با ولی امر، امام زمان صلوات
الله علیه قوی نشود، آیا کار ما درست می شود بدون اصلاح نفس؟ آیا همین
اینهایی که هستیم، آیا می شود تا خودمان را اصلاح نکنیم کار درست بشود؟
آیا تا در عالم « راشی » و « مرتشی » هست کار تمام می شود؟
از خودشان، «خوارزمی» نوشته است یک نفر از
روسای قشون امیر المؤمنین صلوات الله علیه در «صفین» رسید به نزدیک خیمه
معاویه بن ابی سفیان لعنه الله علیه، به طوری که کشتن - فضلاً از گرفتن
معویه- پیش او آب خوردن بود. و در این نقل[ خوارزمی] هیچ اسمی از آن طرفی
که « مالک اشتر» در آن جبهه و آن جاست، نمی آورد.
در همین حال معویه، [پیام] فرستاد برای این رئیس، که: غالب شدی و ما
اعتراف داریم، اما به تو بگویم، اگر عقب نشینی کردی «خراسان» مال توست. این
بدبخت شقی عقب نشینی کرد، «خراسان» را می خواست، مثل عمر بن سعد [که] «ری»
را می خواستی، و کار شد آن جوری که شد که همه میدانیم. از خسران دنیا و
آخرت [آن] بدبخت شقی فروخت دین را به دنیای خودش، قبل از اینکه «خراسان» به
دست معاویه بیافتد، به درک رفت و مرد و به هیچ [چیز] نرسید، نه به
«خراسان» نه به بهشت، هم جهنم، هم فقد «خراسان»، مثل عمربن سعد.
آیا تا اصلاح نکنیم خودمان را، می توانیم
جامعه را اصلاح بکنیم؟ تو اگر خودت را، اصلاح نکنی در آخر کار، کار خودت را
می کنی، همان آخر کار یک کلمه زیر گوش می گوید، فلان قدر که خواب ندیده
باشی.
آیا می شود بدون اصلاح خود، کارمان را تمام بکنیم؟
اینهائی که با رشوه ها سر و کار دارند[ که] هیچ کسی اطلاع از حالشان ندارد
که آیا این شخص محکم است یا محکم نیست؟ مرتشی است یا مرتشی نیست؟ پس معلوم
می شود که ما نمی خواهیم، با اینکه نمی خواهیم، می خواهیم این راه را
برویم.
مملکتی در آن، جاسوس، یا رشوه خوار، رشوه ده، واسطه باشد، [آیا] ممکن است
کسی بگوید برویم اصلاح بکنیم؟ محال است، بدتر می کنیم چون که اگر نمی رفتیم
آن کار نمی شد.
بالاخره باید خودمان را اصلاح بکنیم، منحصر است در این، و الا مگر در ایران (رضا خان) رشوه نخورد؟ [آیا] ایران را به او ندادند به شرط اینکه نوکرشان باشد؟ «مصطفی کمال» مگر « ترکیه» را به او ندادند به شرط اینکه نوکر باشد و مستعمرات را بدهد به کفار؟ آن یکی در «حجاز» مگر رشوه به او ندادند که «حجاز» را به تو می دهیم، آنها را می بریم بیرون؟ هر چه می خواهیم گوش بکن کار ما همین [است آیا] آنها از جهنم آمده بودند ما از بهشت؟ ما از خودمان هم باید بترسیم. حالا الحمدلله پیش نیامده چنین قضیه ای که بما بگویند یک چیزی که خواب هم نمی بینی به تو می دهیم، بعد هم بلدند چه جوری بگیرند از دست ما به چند برابر.
بالاخره ممکن نیست بدون اصلاح نفس کاری پیش
برد،[یا] برای جامعه مان کاری بکنیم، همان رفیق نیمه راه خواهیم بود،
خداحافظی می کنیم با هم در وقتش.
بالاخره حالا چه کار باید بکنیم، همان کاری که گفتیم، از اصلاح نمی شود دست برداشت.
خیلی خوب، حالا اصلاح فعلی ما در چیست؟ همان در برگشت از کارهایی را که ما
می دانیم در داخل یا در خارج انجام می دهیم؛ با خارجیها ارتباط پیدا می
کنیم، ارتباطی که بر له آنها است؛ نه ارتباطی که بر له ما باشد؛ والا با
این «قرآن» واضح با این اشباه «قرآن»، « صحیفه سجادیه»، « نهج البلاغه» با
اینها دیوار اگر مأذون بود تصدیق می کرد حرف ما را، با ما می شد، چطور شده
ما اینجا ماندیم، دست گدایی به یک عده وحوش، حیوانات، درنده ها، دراز می
کنیم، میل داریم به ما قرض بدهند؟
فلهذا [این کارها] کارهایی است که خودمان
کردیم؛ تدبیری نیست غیر از اینکه فیما بعد نکنیم، بشناسیم خودمان را،
خودمان را بشناسیم، نگذاریم از داخله ما وارد بشوند بر علیه ما کارهایی
بکنند.
بالاخره[ آیا] نمی توانیم پیدا بکنیم خودمان را و مفسد و مصلح را، نمی توانیم؟
بالاخره باید خودمان را اصلاح کنیم، [آیا] این مقدار، نمی توانیم بگوئیم
بابا [آن شخصی که] فلان کار را کرده، فلان حرف را زده، فلان مجلس، فلان کار
را کرده، فلانی بوده، فلانی شاهد بوده، این کلمه را که نشر داده، این کلمه
را که افشا کرده، فلانی است، فلان جا ضبط کرده؛ کلامش را بشناسید کسانی را
که این کارها را می کنند؛ بشناسید، همین [حالا] بشناسید فردا نگوئید نه
نمی شناختیم، نمی دانستیم. اگر واضح و روشن بشود علاج یک کاری، بگوئیم نه
که ما که خبری نداشتیم، ما که نمی دانستیم چه اشخاصی بوده اند، چه چیزی
بوده است، چه نبوده است، چه کسی گفته بوده؟
بالاخره باید به همدیگر معرفی بکنیم [که] فلانی رفیق است، فلانی بالفعل رفیق است اما تا کی، معلوم نیست، خدا می داند تا چه باشد، تا چقدر بدهد، تا چقدر ما را اشباع بکند، تا چقدر ما را، میل ما را، نفسانیت ما را ابقا کند. بالاخره همین معرفی کردن به طوری که دیگر فردا کسی نگوید اینکه نه یک اشاعاتی بود اما حقیقت نداشت، نتوانستیم پیدا بکنیم. بابا همینهائی که آمدند فلان مطلب را پیشنهاد کرده اند توی آنها فلان و فلان است، آن سابقه اش آن جور است. بابا بترس برای دین، بترس برای خدا، افسار خودت را نده به کسی که نمی شناسی، او را معیت نکن، کاملاً دور خودت را حفظ کن.
یک آقائی [خرم آبادی بود] گفت که یک کسی در بازار تهران نزدش آمد که آقا این- مثلاً ده تومانی را- خرد کن.
گفت: من کیفم را درآوردم دیدم فقط ده تومان دارم؛ گفتم: ببین آقا من توی
کیفم همه اش ده تومانی است من پول خرد ندارم به شما بدهم » [ این آقا] می
گفت جلوی چشم من [که خودم]، می دیدم این [ شخص] جوری پولهای مرا از توی کیف
من درآورد و رفت که من متحیر ماندم که این [شخص] چگونه پولها را برد.
[آیا] سحر کرد؟ چه جوری برد؟ نفهمیدم.
آن آقا می گفت: حالا هر کسی از من سوالی کند تمام اطرافم را خیلی خوب نگاه می کنم و عبایم را هم جمع می کنم. بعد جواب می دهم.
حالا ما این همه قضایا را می بینیم باز هم نمی ترسیم از کسی! آیا توکل ما
بر خدا زیاد است یا قوت ایمان ما زیاد است!! آری کسی نمی تواند ما را گول
بزند!! بابا، از دوستان شما به شما مواصلت می کنند. نه از دشمنهای شما.
بالاخره باید همین کارها را بکنیم [تا] در بین خودمان اختلاطی نشود، آب
آلوده نشود، تا گرفته بشود ماهیها. در بین خودمان، فساد از این بالاتر
نرود.
این یک مطلب، دوم: در خلوتمان با خدا،
تضرعاتمان، توبه مان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصاً دعای شریف « عظم
البلاء و برح الخفاء » را بخوانیم؛ از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را؛ با
او باشیم. حالا اگر رساند؛ اگر نرساند، دور نرویم از کنار او، از رضای او
دور نرویم. او می بیند، او می داند حرفهایی که ما به همدیگر می زنیم. او
عین الله الناظره [است] و جلوتر از ماها می شنود حرف ما را؛ بلکه خودمان که
حرف می زنیم این صدا از لب می آید به [طرف] گوش، فاصله ای دارد، او جلوتر
از این فاصله، حرف خودمان را می شنود، از خودمان، کلام خودمان را؛ آن وقت
[آیا] ما می توانیم کاری بکنیم که او نفهمد؟ می توانیم کاری بکنیم که او
نداند؟
نقل کرده اند: دو نفر بودایی بودند[که] در دینشان نکاحی و سفاحی هست، با
همه مواعده فحشا کردند؛ گفتند: باید یک مکان خلوتی پیدا بکنیم، یک خانه
خلوتی پیدا کردند.
در این خانه هم یک اطاقی باید پیدا می کردند که، فرضاً اگر کسی داخل این
خانه شد، نتواند داخل اتاق بشود، بالاخره یکی از آنها فهمید که در این اتاق
بت هست، جامه ای برداشت روی بت انداخت که بت نبیند قضایای اینها را، آن
خدای دروغی نبیند که دارند چکار می کنند!
آیا ما می توانیم از خدای حقیقی، مخفی بکنیم کار خودمان را که نبیند و نداند کار را انجام بدهیم.
می آیند به انسان می گویند: چیزی نیست یک
نوشته ای را اجازه بده ما امضا بکنیم! لازم نیست زحمت بکشید شما امضا
بکنید، شما اذن بده ما از جانب شما امضا بکنیم کار تمام است، آن هم مزدش،
آن هم بهایش، آن هم...!
بالاخره، نمی توانیم از خدا مخفی بکنیم اعمال خودمان را، او قادر است،
ناظر است، علیم است، حکیم است. تا با او نسازیم، کارمان درست نمی شود. حالا
چه کار بکنیم؟ خودمان از خودمان بترسیم، فضلاً از دیگران، به جهت اینکه
فردا ما چه می دانیم چه به ما می گویند.
بالاخره باید خودمان از خودمان در حفاظ باشیم؛ خوب ملتفت باشیم که از
خودمان اغوا نشویم؛ از خودمان تهدید نشویم، از خودمان تطمیع نشویم. وقتی که
همه این مطالب احراز شد، بین خودمان و خدایمان در خلوات از تضرعات از
انابه و از توبه، و از طلب توبه، طلب توفیق به توبه، دست بر نداریم.
از خدا می خواهیم به توسط انبیاء و اوصیائش و
وصیّ حاضرش که در پیش عارفین حاضر است که ما را منحرف نکند از خدایی بودن و
از خداییان و از وسائط امداد خدا، و ما را منحرف نکند، بصیر و بینا بکند،
خودشناس باشیم، خودیها را بشناسیم خداییها را بشناسیم، آن وقت خلاف اینها
هم شناخته می شوند.
« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
________________________________________________________________________
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین.
خداوند توفیق بدهد به اینکه هر چه می دانیم عمل نمائیم؛ اگر عمل کردیم به آنچه که می دانیم و زیر پا نگذاشتیم و چشممان را نپوشاندیم [کار درست می شود]؛ ولی اگر چشم را پوشاندیم و [مثلاً] دست روی چشم بگذاریم، قسم می خوریم که الآن روز را نمی بینیم!! راست هم هست، دروغ نیست. تا کسی دستش را جلوی چشمش گذاشته روز و شب را نمی بیند، هیچ چیز دیگر را هم نمی بیند. عمل نکردن به معلومات هم همین طور است.
« من عمل بما علم أورثه الله علم ما لا یعلم » هر کسی به معلوماتش عمل کند، خداوند مجهولاتش را معلومات می کند به همان دلیلی که همین معلوماتی را که فعلاً دارد، در زمان صباوت و طفولیت نداشت.
همین معلومات را خداوند به تدریج به او یاد
داد؛ پس به طور حتم اگر کسی معلوماتش را زیر پای خودش نگذاشت، بگو برو راحت
باش، دیگر خاطرت جمع باشد. سر وقتش به آنچه که محتاجی عالم می شوی. بلکه
از این هم بالاتر در روایت هست:
« من عمل بما علم کفی ما لم یعلم »
دیگر به او می گوید موقوف؛ ای کسی که عمل می کنی به معلومات، در فکر چیز
دیگر نشو، بقیه امور با آنهاست. همانهائی که همین مقدار را به شما اعلام
کرده اند، زیادی بر این مقدار را هم، آنها اعلام می کنند. تو دیگر در فکر
نباش، یعنی غصه اش را نخور.
تا به حال کسی هست که بگوید من تا به حال پای وعظ هیچ واعظی ننشسته ام، از هیچ ناصحی چیزی نشنیده ام، دروغ می گوید، بلی دروغ است این مطلب. خوب شنیدی، آیا عمل کردی یا نکردی؛ اگر عمل کرده بودی، حالا روشن بودی، چرا؟ به جهت اینکه خودشان با همان عمل کردن شما، مجهولات را بر شما اعلام می کنند، خاطرتان جمع باشد.
اما اگر عمل نکردی و می خواهی همش بشنوی و بشنوی، بشنوی، کی عمل می کنی؟ بعد از اینکه پرده برداشته شد آن وقت می خواهی عمل بکنی، پس باید بدانیم اگر نصایح را زیر پا گذاشتیم، نصیحت حالا و موعظه حالا را هم زیر پا می گذاریم، و اگر زیر پا گذاشتیم، خاطر جمع باشیم خبری نیست چرا؟ چون برای بازی که یاد نمی دهند!! برای اینکه بنویسی و بگذاری کنار، یاد نمی دهند؛ مثل اینکه نسخه از طبیب گرفتیم، گذاشتیم توی جیب بغل؛ دیگر کار نداریم برای اینکه توی جیب بغل ما باشد نسخه از طبیب گرفتیم چه قدر خرج کردیم پول دادیم و تا نسخه گرفتیم، نه باید عمل کنی.
اگر عمل کردیم دیگر روشنیم- این نصایح و مواعظ که شده اگر عمل شده بود، الآن روشن بودیم- آن سؤالها و آن درسها با کارمان هیچ منافاتی ندارد، مثل اینکه بخواهیم دوای این مرض را با ورق زدن کتاب پیدا بکنیم.
پس قهراً باید بدانیم که خودمان استاد خودمانیم، معلوماتمان را بیاییم نگاه کنیم، مبادا زیر پا مانده باشد.
محال است که عبودیت باشد، ترک معصیت باشد، با این فرض، انسان بیچاره باشد و
نداند چه بکند چه نکند، محال است. « ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون»
برای اینکه عبودیت ترک معصیت است در اعتقاد و در عمل؛ پس اگر کسی گفت: نمی
دانم، متوقفم؛ چون از این کارها خیلی کرده؛ معلومات را گذاشته زیر پا و می
گوید: نمی دانم.
آیا کسی هست به من صدقه بدهد؟ راهنمایی بکند بابا این همه راهنماییها که شد... حساب کردی.
پس قهراً « کونوا دعاة إلی الله بغیر السنتکم »؛ با عملتان دعوت به سوی خدا بکنید، نه با زبانی که آیا عمل بکنی یا نکنی.
خود آن کسی که می گوید، معلوم نیست عمل بکند یا نکند فضلاً از آن کسی که
می شنود. به آن کسانی که اعتقاد دارید، به عملشان نگاه کنید، از عملشان سر
مشق بگیرید.
همین دعوت است، با کسی نشست و بر خاست بکنید که همین که او را دیدید، به یاد خدا بیفتید، به یاد طاعت خدا بیفتید، نه با کسانی که در فکر معاصی هستند و انسان را از یاد خدا باز می دارند.
پس بدانید گیر، سر خودمان است والا کار ما درست است، بلکه انسان متأمل، انسان عاقل، بد کارها را می فهمد. نگاه می کند امروز، فردا، پس فردا، چطور شکست می خورند و هلاک می شوند، پس معلوم می شود بدی، هلاکت می آورد. از بی ادبها هم آدم می تواند ادب را یاد بگیرد، فضلاً از با ادبها؛ پس انسانها دو قسمت می شوند: «متیقن» و «غیر متیقن»؛ یقین دار می رود تا به آخر به سوی یقین به شرط اینکه پایش را از یقینیات، از گلیم یقینیات، زیادتر دراز نکند و یقینیات را غیر یقین نداند- با یقین راه برود، با غیر یقین توقف کند تا به یقین تبدیل شود و احتیاط بکند تا یقین بشود.
پس قهراً اشکال در کارهای ما زیاد است از جمله همین است که ما با اینکه یقین داریم بی یقینیم، با یقینیم اما چنان یقین را کالعدمش کرده ایم که گویی یقینی نداریم و إلا اگر با یقین معامله یقین می کردیم، با لا یقین معامله یقین می کردیم، راحت بودیم. ولو یقین داشتیم به اینکه شهید می شویم نه مگر شهید شدن چی است؟ شهید شدن شکست خوردن است؟ نه سید الشهداء علیه السلام شکست نخورد، غالب شد، حالا هم غالب است پیش اهل بصیرت.
یک زمانی هم خواهد آمد که نوع مردم، یقین
پیدا خواهند کرد که چه راه خلافی بود ما رفتیم، راه بدی بود ما رفتیم؛
هفتاد و چند سال با شیوعیت [ کمونیستی ] زندگی کردند، بر ضد دین تبلیغات
کردند، کارها [ کردند] کشتند هر که را که با خودشان می گفتند مخالف است،
بعد فهمیدند نه بابا آخرش چاهِ هلاکت است، آخرش هیچی است.
این درندگی و توحش از این است که از همان روز اول خدا را فراموش کردند.
خاطرتان جمع باشد، اینهای دیگر هم، اینهای دیگری که حالا هستند با آن همه
تشخصاتی که دارند، آخرش پشیمان می شوند؛ اما یک روزی که پشیمانی هم شاید به
حالشان فایده ندارد.
آخرش محال است این خانه های کاغذی بقا، دوام
و ثبات داشته باشد. با این بادها، با این بادهای مخالف، محال است اینها
بقاء داشته باشند.
همچنین بقایشان را که می بینید چیست، درنده ها هم این بقا را دارند. شب و
روز مشغول فکر در این هستند که طرف را چه جوری هلاک بکنند. به دین کسی هم
کار ندارند، مگر آن مقداری که مقدمه ریاست خودشان و توسعه ملک خودشاناست
مقدمیت دارد لفظ دین. اگر دین را بتوانند یک جوری بکنند که موافق با مقاصد
سیاسی خودشان باشد همه شان متدین می شوند، همه شان می روند تو کنیسه، همه
شان می روند عبادت می کنند؛ بله خیلی خیلی متعبد می شوند و فلان متعبدین را
با خودشان قرار می دهند.
مقصود، خاطرتان جمع باشد یقین داشته باشید،
آن فردا را «سلمان» می دید، چون یقین داشت و لذا گفت به اینکه سید شباب اهل
الجنه را که حالا ببینید سالهای بعد این قضیه واقع خواهد شد اگر دیدید
خوشحالیتان بیشتر است- همین را می گویند سیدالشهداء به یاد « زهیر» آورد که
از جنگی بر گشته بود خوشحال- غنائمشان زیاد شده بود، فرمود اگر دیدید، اگر
ادراک کردید سید شباب اهل الجنه « لکنتم اشّد فرحاً ». مقصود، افراد روی
زمین دو قسمند: متیقن و غیر متیقن. متیقن سر فراز است و خدا می داند چه
مقام عالی دارد. آیا هنوز آن مقام برای «سلمان» باقی است یا بالاتر رفته؟
همچنین «مقداد»، «ابوذر»، «عمار» و امثال اینها. آنهایی که هی روز به روز آمدند.
در فکر قول و مقال نباشیم، در فکر عمل باشیم. اگر در فکر عمل به معلومات
باشیم دیگر خاطر جمع باشیم به این که شکست نخواهیم خورد روز به روز روشن تر
می شویم.
« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
_________________________________________________________________________
برخی از احکام مورد نیاز طبق نظر ایت الله بهجت
دسته: استفتائات
احکام بلوغ و تکلیف
سن بلوغ پسران و دختران
1. به نظر حضرتعالى سن بلوغ پسران و دختران داخل شدن در پانزده سال و نه سال قمرى است یا تمام کردن پانزده سال و نه سال قمرى؟
ج. تمام کردن آن سال ها، میزان بلوغ دختر و پسر است.
رابطه بلوغ و رشد
2. آیا کسى که بالغ شد، رشید هم هست؟
ج. غالبا بلوغ و رشد با هم ملازمت دارند، مگر در بچّه هایى که به نوعى عقب افتادگى داشته باشند.
جهل به تاریخ تولد
3. برخى از افراد به علت آن که تاریخ موجود در شناسنامه، تاریخ واقعى تولد آن ها نیست؛ تاریخ تولد و در نتیجه تاریخ بلوغ خود را نمى دانند، وظیفه چنین کسانى در محاسبه ى سن بلوغ چیست؟
ج. تا یقین ندارند، تکلیف ندارند؛ اگرچه احتیاط خوب است.
اختلاف زمان تکلیف به اصول و فروع
4. آیا به نظر حضرتعالى زمان مکلف شدن به اصول دین همان زمان مکلف شدن به احکام شرعى است؟ یا تفاوتى بین این دو وجود دارد؟
ج. تفاوتى وجود ندارد.
تفصیل بین احکام نسبت به دختران
5. آیا براى دختر از حیث بلوغ مى توان بین عبادات و عقود و ایقاعات تفاوتى قایل شد؟ براى اجراى حدود و قصاص چه طور؟
ج. خیر، تفاوتى نیست؛ مگر در موردى خاص که بنابر یک جهتى تفاوت وجود داشته باشد.
خون دیدن قبل از نه سالگى در دختران
6. آیا دیدن خونى که داراى صفات حیض است، قبل از نه سالگى علامت بلوغ دختر است؟
ج. اگر علم به تاریخ تولّد خود دارد، خیر علامت بلوغ او نیست و اگر علم ندارد، پس اماره بودن صفات حیض بر حیضیّت و بلوغ محلّ تأمّل است، بلى اگر علم به حیض بودن پیدا کرد، این اماره است بر بلوغ مجهول که محتمل است.
تغییر جنسیّت
7. آیا تغییر جنسیّت، که موجب تغییر در تکالیف شرعى مى شود جایز است؟
ج. خیر، حرام است.
غسل هاى واجب شده قبل از بلوغ
8. چه غسل هایى ممکن است قبل از بلوغ بر انسان واجب شده باشد؟
ج. غسل مسّ میّت، در صورتى که به بدن سرد شده میتى قبل از تمام شدن سه غسل دست زده باشد و نیز غسل جنابت، در صورتى که پیش از بلوغ، تجاوز جنسى به او شده و یا تجاوز جنسى نموده باشد و هم چنین غسل استحاضه ى متوسطه و کثیره، اگر قبل از بلوغ دیده است.
غسل هاى قبل از بلوغ
9. اگر یکى از اسباب وجوب غسل براى انسان نابالغ رخ داده و او در همان زمان غسل کرده باشد، آیا همان غسل کفایت مى کند یا پس از بلوغ باید مجددا غسل نماید؟
ج. اگر غسل صحیح انجام داده کافى است.
اتّصاف اطفال بر صفت کفر و اسلام
10. آیا اطفال پیش از بلوغ، متصف به صفت اسلام و کفر مى شوند؟
ج. متصف نمى شوند، لکن بر اطفال کفار احکام کفار و بر اطفال مسلمین احکام مسلمین به تبعیت جارى مى باشد.
وجوب یادگیرى عقاید
11. وجوب یادگیرى اصول عقاید، وجوب شرعى است یا وجوب عقلى؟ و ترک این واجب چه عواقب و پى آمدهایى به دنبال خواهد داشت؟
ج. وجوب عقلى و شرعى است؛ البته یادگیرى اجمالى هم کافى است، ولى اگر آموزش، تفصیلى و برهانى باشد؛ انسان از اضلالات و گمراهى ها مصون است.
قدرت انجام تکالیف
12. معناى قدرت در انجام تکالیف چیست؟
ج. قدرت عادى و عرفى ملاک است.
اصول اسلام و اصول ایمان
13. آیا اصول اسلام و اصول ایمان با هم فرق مى کند؟
ج. اصول اسلام سه امر: توحید، نبوت و معاد است و اصول ایمان عدل و امامت مى باشد.
آثار انکار اصول اسلام
14. انکار اصول اسلام چه آثار شرعى به دنبال دارد؟
ج. اگر انکارکننده محکوم به اسلام و پس از بلوغ اِبایى از وصف اسلام داشته باشد، اجراى احکام مرتدّ بنابر احتیاط واجب باید پس از اقامه ى براهین محکم و ادلّه ى روشنگر باشد به گونه اى که معلوم شود اباى او بعد از آن ها، از روى عناد و لجاج دشمنى و براى اغراض فاسد دنیوى بوده است. تفصیل احکام راجع به کافر و مرتد در رساله ى توضیح المسایل آمده است که اجمال آن عبارت است از: 1) نجاست؛ 2) صحیح نبودن عقد او براى مسلمان؛ 3) ارث نبردن او از مسلمان، اگرچه پدر او باشد؛ 4) مالک نشدن کنیز و غلامى که مسلمان باشند؛ 5) حلال نبودن حیواناتى که ذبح مى کند؛ 6) واجب نبودن غسل، کفن و نماز بر جسد او؛ 7) میته بودن پوست، کفش، دنبه و هر چیزى از اجزاى حیوانات که در دست او است؛ 8) عدم جواز دادن قرآن به دست او؛ 9) عدم جواز دخول در مسجد و مشاهد مشرفه.
آثار بى اعتقادى به اصول ایمان
15. آثار بى اعتقادى به اصول ایمان چیست؟
ج. 1) عدم صحت عبادات؛ 2) جایز نبودن دادن زکات و خمس و فطریّه به او.
تحقیقى بودن اصول دین
16. مراد از تحقیقى بودن اصول دین چیست؟
ج. مراد این است که هر کسى باید با دلیل و برهان آن ها را تحصیل کند و مجرّد تقلید از دیگران نباشد، البته دلیل اجمالى و ارتکازى هم کافى است.
اعتبار یقین در اصول دین
17. یقین در اصول دین به چه معنا است؟ و آیا این یقین هر چند از گفته ى علما و مبلّغین و پدر و مادر به دست آمده باشد، کفایت مى کند یا باید به پشتوانه دلیل هاى کلامى به دست آمده باشد؟
ج. مقصود از یقین، در این جا، یقین به معناى عرفى است که از هر طریق حاصل شود کفایت مى نماید.
شک و ظن در اصول دین
18. اگر کسى اصول دین خود را بنابر اعتقادات پدرى و مادرى خود فراگرفته و به آن یقین دارد، آیا همین مقدار کافى است یا لازم است آن ها را با دلیل هاى برهانى و طرق یقینى فراگیرد؟
ج. همان یقین که سبب عقد و پیوند قلبى شود کافى است؛ ولى به دست آوردن دلیل و برهان تفصیلى براى عدم انحراف و گمراهى انسان با شبهات گمراه کنندگان، مطلوب است.
ایام تحقیق در اصول دین
19. حکم کسى که مدتى در صدد تحقیق و بررسى از اصول دین بوده است، به لحاظ نجاست و طهارت و... چیست؟ و اگر در چنین ایامى بمیرد، آیا در پیشگاه خداوند مؤاخذه مى شود؟
ج. اگر تقصیر و کوتاهى در تحقیق نکرده، مؤاخذه ندارد؛ ولى اگر عقد قلبى نداشته و به شهادتین اقرار نکند، حکم کافر را دارد.
وجوب نماز در ایام تحقیق
20. کسى که در پى تحقیق از اصول دین است و هنوز اعتقادى به دین اسلام پیدا نکرده است، آیا نماز بر او واجب است؟
ج. نماز بر همگان واجب است و تحقیق در اصول پنج گانه دین سهل الوصول و هم چون امور ضرورى و بدیهى است و نیاز به زمان طولانى ندارد، به خلاف جزییات و فروعات اعتقادى که زمان زیادى نیاز دارد.
عدم توانایى تقریر عقاید
21. اگر همه ى عقاید حقّه در ذهن فردى ثابت باشند و آن ها را بداند؛ اما اگر از او بپرسند نتواند تقریر کند، آیا همین مقدار دانستن کفایت مى کند؟
ج. بله کفایت مى کند.
اقرار به شهادتین و شک قلبى به اصول دین
22. اگر کسى به شهادتین اقرار زبانى نماید؛ امّا در دل خود نسبت به یک یا چند رکن از اصول دین مثل توحید، تردید و شک داشته باشد، عقد نمودن زن مسلمان براى او چه حکمى خواهد داشت، حکم طهارت بدن و ذبیحه او چه مى باشد؟
ج. محکوم به اسلام است.
برخى عبارت هاى رایج کفرآمیز
23. در میان مردم عبارت هایى رایج است که بوى کفر مى دهد، مثل این که فرد مى گوید: اگر قیامتى باشد، به هم مى رسیم، اگر خدایى بود، نمى گذاشت او این عمل را انجام دهد، کى از آن دنیا برگشته که بگوید خبرى هست؟! چه خدایى، چه پیغمبرى؟! و... آیا با به زبان آوردن چنین کلماتى حکم بر کفر این شخص مى شود؟
ج. موارد آن مختلف است و بعضى از این عبارت ها با مسلمان بودن سازش ندارد.
ظنّ به مضمون شهادتین
24. اگر کسى به مضمون شهادتین ظن داشته باشد، ولى در عین تمکن از تحصیل یقین، به دنبال به دست آوردن یقین نباشد، آیا حکم شاکّ و مردد را دارد؟ و آیا در قیامت نجاتى براى او متصور است و در دنیا آیا حکم مسلمین بر او جارى مى گردد؟
ج. اگر اقرار زبانى و عقد قلبى دارد، مسلمان است.
وسوسه هاى اعتقادى
25. اگر کسى به عقاید صحیح معتقد باشد، ولى برخى خیالات و وسوسه ها در قلب او رسوخ کرده است و یا بعضى کلمات کفرآمیز در ذهن او مى آید ـ که از وجود آن ها کراهت دارد و از آن ها اذیت مى شود ـ ، راه خلاصى از چنین وسوسه هایى چه مى باشد؟
ج. ذکر تهلیل (لا اله الا اللّه ) و معوذتین (سوره هاى قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس) را زیاد بخواند و اختیارا آن فکرها را نکند.
دیوانگى پس از بلوغ
26. اگر کسى پس از بلوغ درصدد تحصیل یقین نسبت به اعتقادات صحیح برنیاید و پس از آن دیوانه شود، آیا حکم به مسلمان بودن او مى توان کرد؟
ج. اگر اقرار به شهادتین مى کرده است مسلمان است.
مستضعف اعتقادى
27. در این عصر مستضعف اعتقادى (در اصول اسلام و در اصول ایمان) به چه کسى اطلاق مى شود؟
ج. کسى که زمینه ى فهم و یا زمینه ى دست یابى به اصول اسلام برایش فراهم نباشد.
مستضعفین شیعى
28. مستضعفین از شیعه که اعتقاد به خدا و پیامبر داشته و وصایت حضرت على ـ علیه السّلام ـ را نیز قبول دارند، لکن ائمه ـ علیهم السّلام ـ را به ترتیب نمى شناسد یا معنى امام را نمى فهمند، آیا احکام ایمان بر آنان جارى مى شود؟ و دادن زکات و فطره و ردّ مظالم به ایشان صحیح است؟
ج. در مسأله ى 1583 رساله حکم مصارف نسبت به مطلق استضعاف بیان شده است، امّا نسبت به شیعه میزان، معرفت به رکن اخیر ایمان ـ که حضرت حجّت ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف ـ هستند ـ مى باشد.
عدم اعتقاد به غیبت و حیات امام عصر ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف
29. کسى که به غیبت و حیات حضرت ولى عصر ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف ـ اعتقاد نداشته باشد، آیا احکام مؤمن بر او جارى مى شود؟
ج. خیر، مؤمن نیست.
شک نسبت به انگیزه امام حسین ـ علیه السّلام ـ در جنگ
30. فردى نسبت به انگیزه امام حسین ـ علیه السّلام ـ در جنگ با یزید تردید کرده و مى گوید: حضرت ـ نعوذ باللّه ـ براى کسب قدرت و مقام جنگیدند، چنین شخصى چه حکمى دارد؟
ج. عقاید او ناقص است.
تردید پس از ایمان
31. اگر کسى سال ها بر اساس اعتقاداتى که از طریق تقلید به دست آورده بود زندگى کرده و در آن ها راسخ نبوده و سپس به شک و تردید افتاده است و درصدد تحقیق برآمده و پس از یک یا دو سال به عقاید صحیح یقینى دست یافته است، آیا در ایام تردید حکم به ارتداد او مى شود؟
ج. خیر.
مخالفت عملى و قولى و موافقت قلبى
32. اگر کسى در گفتار و یا عمل منکر خدا و پیامبر و یا یکى از ضروریات دین شود؛ امّا قلبا به آن معتقد باشد، چه حکمى دارد؟
ج. اعتقاد قلبى فقط کافى نیست؛ مگر در موارد اکراه با عدم تمکّن از توریه با التفات و توجه و بدون عسر و فشار، جهت اطلاع بیشتر به مسأله ى 110 رساله رجوع شود.
شرایط سبّ و دشنام براى ارتداد
33. سبّ و دشنام به خداوند و پیامبر و اولیاى الهى در چه صورتى باعث ارتداد مى شود؟
ج. در صورتى که شرایط زیر در فرد موجود باشد: 1) بلوغ؛ 2) عقل؛ 3) اختیار؛ 4) گفتن بدون سهو و غفلت، بلکه با قصد و آگاهى؛ 5) دانستن معنى لفظ سبّ و آن چه مى گوید و قصد آن.
استخفاف و سبک شمردن مستحبات
34. آیا استخفاف و سبک شمردن مستحبات ـ مثل این که انسان بگوید، نماز شب چیست؟! ـ یا التزام به عدم انجام یک عمل مستحبى، حرام است؟ و آیا چنین عملى موجب ارتداد مى گردد؟
ج. این اعمال، مذموم؛ بلکه در بعضى موارد حرام است، ولى تا وقتى که به انکار رسالت برنگردد، سبب ارتداد نمى شود.
یاد نگرفتن نماز در اوایل بلوغ
35. اگر کسى در اوایل بلوغ نتواند نماز را به درستى یاد بگیرد و بخواند، آیا مى تواند مثلاً عوض گفتن تکبیرة الاحرام ترجمه آن به فارسى یعنى «خدا بزرگ تر است» را بگوید؟ عوض از حمد که از یادگیرى آن عاجز است چه باید بکند؟
ج. گفتن تکبیر که سهل و آسان است و در غیر آن به مسأله ى 821 و 822 رساله رجوع شود.
یادگیرى بخش هایى از حمد پس از بلوغ
36. فردى فقط بخشى از حمد را پس از بلوغ یاد گرفته است و نسبت به یادگیرى بقیه آن مشکل دارد، تکلیف او نسبت به نمازهایى که تا وقت یادگیرى کامل مى خواند چیست؟
ج. در این رابطه به مسأله ى 821 و 822 رساله رجوع شود.
حکم گناهان قبل از سن تکلیف
37. اگر قبل از سن تکلیف گناهانى داشته باشیم که گفتن آن ها موجب رسوایى است، حکم آن چیست؟
ج. لازم نیست آن ها را بگویید.
قضاى نمازهاى اشتباه
38. بعد از سن تکلیف بعضى از واجبات را درست انجام نداده ام، الآن چگونه باید آن ها را قضا نمایم؟
ج. هر مقدارى که باطل بوده را باید قضا کنید.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
احکام وضو
نیّت وضو
نیّت براى وضوى نماز مستحبى
415. آیا براى خواندن نماز مستحبى، هنگام وضو، نیّت ضرورت دارد؟
ج. هر وضویى نیّت لازم دارد.
نیّت باوضو بودن
416. در هنگام وضو آیا صرف نیّت با وضو بودن کفایت مى کند و آیا با این وضو مى توان نماز خواند؟
ج. کفایت مى کند و مى توان با آن نماز خواند.
نیّت در وضو گرفتن
417. براى وضو گرفتن، چه نیتى باید کرد؟
ج. یکى از اعمال واجب یا مستحب را باید نیّت کند یا همان با وضو بودن را نیت نماید. (توضیح بیشتر در مسأله ى 326 رساله آمده است.)
وضو به قصد دائم الوضو بودن
418. وضو گرفتن به قصد این که دائم الوضو باشد، آیا براى نماز خواندن کفایت مى کند؟ به نیّت با وضو بودن چه طور؟
ج. کفایت مى کند.
قصد رفع حدث براى وضو
419. آیا قصد رفع حدث براى وضو کافى است؟
ج. بازگشت آن به همان طهارت داشتن است که کفایت مى کند.
وضو براى خنک شدن
420. آیا کسى که براى خنک شدن وضو مى گیرد وضویش صحیح است؟
ج. خیر صحیح نیست، به ذیل مسأله ى 284 رساله (شرط هشتم) مراجعه شود.
نیّت بطلان وضو در حین یا بعد وضو
421. لطفا حکم نیّت و قصد باطل نمودن وضو در اثناى وضو و بعد از وضو را بیان فرمایید؟
ج. نیّت باطل کردن وضو، باطل کننده آن نیست، مگر آن که یکى از مبطلات از انسان صادر شود.
وضو به نیّت نماز واجب قبل از وقت
422. آیا وضو به نیّت نماز واجب قبل از وقت نماز صحیح است یا خیر؟
ج. اگر بخواهد وضوى واجب را نیّت کند، خیر. براى توضیح بیشتر به مسأله 324 و 325 رساله مراجعه شود.
------------------------------------------------------------------------------------------------------
احکام نماز
1. وقت نماز
خواندن نماز قبل از اذان یا شک در آن
1. سالها بود اذان صبح، طبق کتاب «أحسن التّقویم» مرحوم آیةاللّه ادیب ـ رحمةاللّه علیه ـ پخش مى شد و ما طبق آن عمل مىکردیم و بعدا اعلام کردند که طبق نظر افراد خبره، اذان صبح حدود ده دقیقه زودتر از موقع پخش مى شده است و ساعات جدیدى تعیین کردند و البتّه اینجانب همیشه پس از اذان قدرى احتیاط مى کردم ولى دقیقا نمى دانم نمازم داخل وقت بوده یا قبل از آن، تکلیفم چیست؟
ج. نمازهایى که یقین دارید تمام آن قبل از وقت خوانده شده قضا دارد، در غیر این صورت قضا ندارد.
مراد از یقین
2. این که گفته مى شود: «باید براى نماز، یقین به دخول وقت داشت» مراد یقین شخصى است یا عرفى؟
ج. منظور یقین شخصى، اعمّ از اطمینان است ولى به وسوسه اعتنا نشود.
اعلام شدن وقت اذان از رسانه ها
3. وقت اذان که توسّط رسانه ها اعلام مى شود؛ آیا حجّت شرعى براى نماز و افطار و... مى باشد؟
ج. میزان احراز دخول وقت است.
شبهاى مهتابى که ماه کامل است
4. مسأله طلوع فجر در لیالى مقمرهاى که آقایان اختلاف نظر دارند، نظر حضرت عالى چیست؟
ج. در نزد اینجانب با شبهاى دیگر تفاوتى ندارد و میزان احراز طلوع فجر است.
بیدار ماندن با احتمال خواب براى نماز صبح
5. اگر کسى بترسد که در صورت بیدار ماندن تا آخر شب، براى نماز صبح بیدار نشود؛ آیا جایز است بیدار بماند؟ و اگر بیدار ماندن براى انجام کار واجب باشد؛ چه حکمى دارد؟ [منظور از واجب، واجب عرفى است].
ج. بیدار ماندن جایز است، ولى باید طورى باشد که با اهمیّت شأن نماز منافات نداشته باشد و موجب از دست رفتن وقت نماز نشود.
وقت نماز ظهر در روز جمعه
6. اگر موفّق به شرکت درنماز جمعه نشویم؛ وقت نماز ظهر چه موقع است؟
ج. در وقت نماز جمعه، خواندن نماز ظهر اشکال ندارد.
درک نکردن شب در هواپیما
7. در بعضى از سفرهاى خارجى که با هواپیما است اشخاص، 24 ساعت طى مسافت مى کنند و همه ى این زمان روز است و شبى را درک نمى کنند. بلکه گاهى از اوّل صبح شروع مى کنند و بعد از 24 ساعت وقتى به مقصد مى رسند، در مقصد، ظهر شرعى نشده؛ اوقات نماز آنها در این 24 ساعت چگونه باید باشد؟
ج. در هر زمان که یکى از اوقات فعلیّت پیدا کرد، وظیفه خود را در همان زمان انجام مىدهد و در جایى که اوقات نماز هر چند به مقایسه به نزدیکترین مکانها معلوم نیست، باید جایى که مبدأ و آغاز سیر او بوده براى وقت صبح و ظهر و مغرب حساب کند، بنابر احتیاط وجوبى، گرچه محتمل است عدم تکلیف.
خواندن نماز صبح در مکانى و رسیدن به جایى که طلوع فجر نشده
8. اگر انسان نماز صبح را در جایى خواند و با هواپیما به محلّى مسافرت کرد که هنوز در آن جا فجر طلوع نکرده؛ آیا پس از طلوع فجر باید نمازش را اعاده کند؟
ج. احتیاطا خوانده شود.
بیدار نمودن افراد براى نماز
9. بیدار کردن اشخاص مانند اولاد و میهمان براى نماز واجب چگونه است؟
ج. سیره بر بیدار کردن است؛ مگر در صورتى که براى فردى که خوابیده ضرر داشته باشد.
متذکّر نمودن مریض به وقت نماز
10. در صورتى که مریضى متوجه اوقات نماز و اداى آن نباشد؛ آیا بر اطرافیانش واجب است به او یادآورى نمایند؟
ج. در فرض سؤال اگر آگاه کردن او به وقت، مُضرّ به حالش نباشد، جایز است خصوصا با اجازهى او از اوّل.
خواندن نماز در پنج وقت
11. آیا خواندن نمازهاى یومیّه در پنج وقت رجحان دارد؟
ج. پس از به جا آوردن نافله، افضل تعجیل است.
وقت نماز نافله مغرب
12. آیا مىشود نافلهى مغرب یا نماز غفیله را بعد از نماز عشا و قبل از ذهاب حمره، به نیّت ادا خواند؟
ج. به جهت رعایت احتمال بودن وقت بین دو عمل (نماز مغرب و نماز عشا)، بدون نیّت ادا یا قضا بخواند.
وقت نماز اوّل ماه
13. وقت نماز اوّل ماه چه زمانى است؟
ج. وقت نماز اوّل ماه از اوّل طلوع فجر است که اوّل روز شرعى مى باشد.
یقین به پخش اذان زودتر از وقت شرعى
14. اگر فردى یقین کند که اذان پخش شده توسط رسانه پیش از وقت شرعى است؛ چه حکمى دارد؟
ج. باید به یقین خود عمل کند.
پخش کردن اذان بعد از وقت شرعى
15. با توجه به این که در بعضى منطقه ها اذان صبح را چند دقیقه دیرتر از وقت شرعى پخش مى کنند، آیا در ماه رمضان خوردن یا آشامیدن تا گفتن اذان اشکال شرعى دارد؟
ج. بله، تا وقت شرعى بیشتر نمى تواند بخورد یا بیاشامد.
خواندن نماز بعد از وقت
16. اگر بعد از نماز، نمازگزار بفهمد نماز را قبل از وقت خوانده؛ آیا باید نماز را دوباره بخواند؟
ج. اگر متوجه شود که تمام نماز را پیش از وقت خوانده، باید نمازش را دوباره بخواند؛ ولى اگر در بین نماز بفهمد که وقت داخل شده، یا بعد از نماز متوجه شود که در بین نماز وقت داخل شده، نماز او صحیح است.
خواندن مقدارى از نماز بعد از وقت
17. در نزدیک غروب، شروع به خواندن نماز عصر کردم دو رکعت از نماز عصر بعد از غروب خوانده شد؛ آیا باید آن را قضا کنم؟
ج. خیر لازم نیست.
ندانستن وقت نماز
18. اگر روز ورود به کشور خارجى هوا ابرى باشد [تشخیص طلوع و غروب خورشید مشکل باشد] و اوقات شرعى را نداند یا منابع خبرى در این زمینه قابل اطمینان نباشد، چه موقع باید نمازهاى یومیّه را به جاى آورد؟ در روزهاى آفتابى چه طور؟
ج. در صورتى که احتمال مى دهند دسترسى به چیزى پیدا کنند که به واسطه آن علم یا ظن به وقت پیدا مىکنند، احتیاط در تأخیر نماز است. ولى اگر به خاطر تأخیر، خود به خود علم و یا ظن به وقت پیدا مىشود، احتمال دارد همین قدر که گمان به وقت پیدا کردند، بتوانند نماز بخوانند ولى اگر عسر و حرج نباشد احتیاط در تأخیر نماز است.
اشتباه در تشخیص وقت
19. اگر نمازگزار در تشخیص وقت نماز اشتباه کند و پس از وقت نماز، نماز را باادا بخواند؛ و یا تیمم کند و نماز بخواند و بعد از آن وقت حقیقى نماز را بیابد و نداند چند نماز پس از وقت و با تیمم خوانده است؛ تکلیفش چیست؟
ج. نمازهایى را که اشتباها به نیّت ادا خوانده یا با خوف وقت با تیمم خوانده و بعد از وقت فهمیده، قضا ندارد.
وقت نماز در قطبین و امثال آن
20. وقت نماز در قطبین و یا در کره ماه [براى فضاپیما] چه موقع مى باشد؟ اگر در شهرى طول روز طولانى تر از شب باشد [براى مثال: 17 ساعت یا 23 ساعت[ چه طور؟
ج. آن مکانهایى که شب و روز دارند، حکم آن معلوم است و آن جاهایى که شب و روز ندارند، مى توانند نزدیکترین مکانها به آن جا که شب و روز دارند ملاک قرار داده و بر طبق آن نماز بخوانند.
وقت قضاى نمازهاى یومیّه
21. نمازهاى یومیّه چه موقع قضا مى شوند؟
ج. وقتى که دیگر کمتر از یک رکعت وقت دارد.
وقت نماز ظهر و عصر و شروع نماز مغرب
22. وقت نماز ظهر و عصر تا غروب آفتاب است یا تا ابتداى اذان مغرب؟ آیا مى شود بعد از غروب آفتاب نماز مغرب خواند؟
ج. وقت آن تا مغرب است یعنى تا وقتى که آفتاب از زمینى که مسطح است، غروب کند.
زمان قضا شدن نماز صبح
23. چه زمانى نماز صبح قضا مى شود؟
ج. هنگام طلوع آفتاب.
وقت فضیلت نماز
24. وقت فضیلت نمازهاى یومیّه چه موقع مى باشد؟
ج. در این باره به مسأله ى 633 رساله و قبل و بعد آن مراجعه شود.
تعیین نصف شب شرعى
25. راه دقیق تعیین نصف شب شرعى کدام است؟
ج. مقصود از نصف شب، نصف ما بین غروب آفتاب و طلوع فجر (اذان صبح) است نه طلوع آفتاب.
خواندن نماز ظهر و عصر نزدیک غروب
26. اگر نمازگزار نزدیک غروب مشغول نماز ظهر شود و در نماز ظهر بین رکعت 3 و 4 شک کرده و احتیاج به نماز احتیاط دارد؛ و اگر نماز احتیاط را بخواند نماز عصرش قضا مى شود؛ تکلیف چیست؟
ج. باید نماز عصر را که یک رکعت از آن را وقت دارد بخواند و نماز ظهر را بعدا قضا کند.
27. اگر کسى به خیال این که فقط به اندازه خواندن نماز عصر از روز باقى است شروع به نماز عصر بکند و بعد از آن هنوز خورشید غروب نکرده باشد؛ چه کند؟
ج. احتیاطا نماز ظهر را به قصد مافى الذمه بخواند.
28. اگر کسى به خیال این که فقط به اندازه خواندن نماز عصر وقت باقى است نماز عصر را بخواند و بعد از آن نماز ظهر را نیز تمام کند و خورشید هنوز غروب نکرده باشد؛ آیا نماز عصر را باید دوباره بخواند یا نه؟
ج. ظاهرا اعادهى نماز لازم نیست.
خواندن مستحبات نماز و خارج شدن مقدارى از نماز خارج از وقت
29. اگر نمازگزار احتمال دهد که با آرام خواندن و به جا آوردن مستحبات نماز مقدارى از نماز در خارج از وقت خوانده مى شود؛ وظیفهاش چیست؟
ج. اگر خوف از دست رفتن وقت دارد، نباید مستحبّات را به جا آورد.
خواندن نماز همراه با اذان
30. آیا مى توان از اوّل گفتن اذان شروع به نماز خواندن کرد؟
ج. اگر اذان فرد عادل و عارف و آگاه به وقت باشد، بله مى توان.
خوابیدن در وقت نماز
31. اگر در وقت نماز بخوابم و بعد از بیدار شدن نماز را بخوانم؛ چه وجهى دارد؟ اگر در همان وقت احتمال بدهم که بعد از وقت نماز بیدار مى شوم و نمازم قضا مى شود؛ چه حکمى دارد؟
ج. اگر از جهت استخفاف و کوچک شمردن نماز باشد، اشکال دارد.
وقت نافله صبح
32. وقت نافله صبح چه موقع است؟ آیا نماز نافله قضا دارد؟ و چه موقع مى توان آن را به جا آورد؟
ج. نافله صبح را بعد از تمام شدن نماز شب تا طلوع سرخى از طرف مشرق مى شود خواند و بعد از آن، اوّل نماز صبح و بعد از آن نافله صبح را بخوانند. و هر نافله اى که وقت مخصوص دارد، بعد از آن وقت مستحب است آن را قضا کرد. (مسأله 1129 رساله).
خواندن نافله ظهر بعد از گفتن اذان
33. آیا مى توان نافله ظهر را چند دقیقهاى بعد از اذان ظهر [قبل از نماز] خواند؟
ج. بله، مىتوان. (مسأله 641 رساله).
خواندن نوافل ظهر و عصر بعد از نماز جماعت
34. در نماز جماعت ظهر و عصر وقت کافى براى خواندن نوافل ظهر و عصر نیست، اگر کسى بخواهد آنها را به جا آورد؛ چه وقت و با چه نیتى به جا آورد؟
ج. نافله ظهر را پیش از اذان ظهر و بعد از آن که سایه به اندازه شاخص شد به امید این که الآن خواندن آن خوب باشد مىتوان خواند ولى بنابر احتیاط اگر قبل از ظهر مى خوانند نیّت ادا ننمایند و چنان چه کسى بخواهد نافله ظهر یا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند بهتر است بنابر اظهر نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند و باید نیّت ادا و قضا نکند. (جهت اطلاع بیشتر به مسأله 641 و 642 رساله مراجعه شود.
پذیرایى از میهمان در اوّل وقت نماز
35. خواندن نماز اوّل وقت افضل است یا پذیرایى از میهمانى که تازه رسیده و آمادگى براى نماز را ندارد؟
ج. در شرایط معمولى نماز اوّل وقت افضل است و اگر مىتواند جمع بین هر دو کند.
اختلاف بین طلوعین
36. اگر در شهرى زمان بین فجر تا طلوع خورشید در زمستان یک ساعت و نیم و در تابستان دو ساعت باشد؛ اوقات شرعى در ماه مبارک رمضان و غیر آن چگونه تعیین مى گردد؟
ج. در هر فصلى باید وقت حقیقى در آن فصل را معین کنند.
طلوع و غروب آفتاب
37. ملاک طلوع و غروب آفتاب چیست؟ آیا طلوع و غروب از پشت کوه است یا چیز دیگرى؟
ج. مغرب وقتى است که آفتاب از زمینى که مسطح است غروب کند. و منطقه اى که پستى و بلندى دارد، مغرب آن موقعى است که اگر زمین مسطح بود آفتاب غروب مىکرد؛ ولى احتیاط مستحب این است که سرخى طرف مشرق که بعد از غروب آفتاب پیدا مى شود از بین برود.
ناتمام ماندن نماز شب و دخول به اذان صبح
38. پس از خواندن چهار رکعت نماز شب اگر موقع اذان بشود؛ آیا مى توان بقیه را به جا آورد؟ با چه نیتى؟
ج. بله، بقیه را مى توان به قصد ادا به جا آورد.
زمان قضاى نافله شب
39. تا چه وقت مى توان قضاى نافله شب را به جاى آورد؟
ج. قضاى نماز، وقت معیّن ندارد.
الهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
التماس دعا . منتظر نظرات شما هم هستیم