شناخت شخصیت یزید علیه العنه

بسم الله الرحمن الرحیم


 

  شناخت و اشنایی با اخلاقیات فاسد یزید بن معاویه بن ابی سفیان

  علیهم الاف العنه . ( منبع: سایت دفتر ایت الله مکارم)

                 لعل          لعن الله عدوک یا ابا عبدالله                            یاعلی

سیره و اعمال یزید

سؤال: یزید چه اخلاقی داشت؟
جواب: یزید مردى عیاش بود، سگ و میمون و یوز و حیوانات شکارى نگه میداشت، و شرابخواره بود.
روزى به شراب نشسته بود و ابن زیاد بطرف راست او بود، و این بعد از قتل حسین بود، رو بساقى خود کرد و شعرى بدین مضمون خواند: «جرعه‏اى بده که جان مرا سیراب کند و نظیر آن را به ابن زیاد بده که رازدار و امین منست و همه جهاد و غنیمت من بدو وابسته است.»(1) سپس به مغنیان بگفت تا شعر او را با آواز و ساز بخوانند.
اصحاب و عمال یزید نیز از فسق او پیروى کردند. در ایام وى غنا در مکه‏ و مدینه رواج یافت و لوازم لهو و لعب بکار رفت و مردم آشکارا شرابخوارگى کردند.
یزید میمونى داشت که کنیه او را ابو قیس کرده بود و او را در مجلس شراب خود مى‏نشانید و متکائى برایش مى‏نهاد، میمونى زرنگ بود و او را بر خر وحشى که تعلیم یافته بود و زین و لگام داشت، مى‏نشانیدند و روز مسابقه با اسبان مسابقه میداده. یک روز مسابقه را برد و نى مخصوص را ربود و پیش از اسبان وارد محوطه شد، ابو قیس قبائى از حریر سرخ و زرد بتن و کلاهى از دیباى الوان بسر داشت، خر وحشى نیز زینى از حریر سرخ منقش و الوان داشت. یکى از شاعران شام در این باره شعرى گفته بدین مضمون: «اى ابو قیس عنان آن را سخت بگیر که اگر بیفتى اطمینانى از سلامت تو نیست،چه کسی میمونى را دیده است که به وسیله آن خرى از اسبهاى امیر مؤمنان سبق ببرد؟» (2)
وقتى حسین بن على رضى الله عنهما در کربلا کشته شد و ابن زیاد سر او را پیش یزید فرستاد، دختر عقیل بن ابى طالب با تنى چند از زنان قوم خود اشعارى بدین مضمون میخواند: «اگر پیمبر شما بگوید: شما که آخرین امتها هستید، پس از من با خاندانم چه کردید، یک نیمه آنها اسیرند و یک نیمه در خون غوطه‏ورند، این پاداش من بود که بشما سفارش کردم با خویشاوندان من نیکى کنید، اگر چنین بگوید در جواب او چه خواهید گفت؟».(3) 
ابو الاسود دؤلى نیز ضمن قصیده‏اى در باره رفتار ابن زیاد با حسین، چنین گوید: «از فرط غم میگوئیم خدا ملک بنى زیاد را نابود کند و آنها را بسبب مکر و خیانتى که کردند از میان بردارد، چنانکه قوم ثمود و عاد را از میان برداشت.»(4)
وقتى ستم یزید و عمال وى عام شد و اعمال فسق وى آشکار شد، پسر دختر پیمبر خدا (ص) و سلم را با یارانش بکشت و شرابخوارگى کرد و سیرت فرعونى گرفت، بلکه فرعون در کار رعیت از او عادل‏تر و در کار خاصه و عامه منصف‏تر بود. نتیجه چنان شد که اهل مدینه حاکم وى را، که عثمان بن محمد بن ابى سفیان بود، با مروان حکم و دیگر بنى امیه برون کردند. و این بهنگامى بود که ابن زبیر راه زهد و خدا دوستى مى‏ پیمود و دعوى خلافت میکرد و این بسال شصت و سوم بود. و مردم مدینه بنى امیه و حاکم یزید را با اجازه ابن زبیر بیرون کردند. مروان این را غنیمت شمرد که آنها را دستگیر نکردند و پیش ابن زبیر نبردند. امویان بسرعت سوى شام رفتند. خبر رفتار اهل مدینه با بنى امیه و حاکم یزید به یزید رسید و سپاهى از مردم شام بسردارى مسلم بن عقبه مردى بفرستاد که مدینه را غارت کرد و مردم آنجا را بکشت و باقیمانده مردم مدینه با وى بعنوان بندگى یزید بیعت کردند. وى مدینه را که پیمبر (طیبه) عنوان داده بود و در باره آن گفته بود: «هر که مردم مدینه را بترساند خدایش بترساند»، (نتنه) یعنى متعفن نامیده بدین جهت مردم مسلم را که خدایش لعنت کناد، بسبب اعمال زشتش، مجرم و مسرف نام دادند.
....وقتى سپاهى که مسرف سردار آن بود، بنزدیک مدینه بمحل معروف به حره رسید، مردم مدینه بسردارى عبد الله بن مطیع عدوى و عبد الله بن حنظله انصارى، غسیل الملائکه، بجنگ او بیرون آمدند، جنگى بزرگ رخ داد و خلق بسیار از بنى- هاشم و سایر قریش و انصار و دیگران کشته شدند، از خاندان ابو طالب دو کس کشته شد، عبد الله بن جعفر بن ابى طالب و جعفر بن محمد بن على بن ابى طالب، از بنى هاشم، از غیر خاندان ابو طالب، فضل بن عباس بن ربیعة بن حارث بن عبد المطلب و حمزة بن عبد الله بن نوفل بن حارث بن عبد المطلب، و عباس بن عتبة بن ابى لهب بن عبد المطلب، کشته شدند. هفتاد و چند نفر از سایر قرشیان و معادل آن از انصار و چهار هزار کس از مردم دیگر که شماره شد، بجز آنها که شناخته نشده بودند، بقتل رسیدند.
مردم بعنوان بندگى یزید بیعت کردند - «بایع الناس على أنهم عبیدٌ لیزید» - و هر که از بیعت دریغ ورزید از دم شمشیر گذشت، بجز على بن حسین بن على بن ابى طالب، ملقب به سجاد و على بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب. محمد بن اسلم در باره واقعه حره گوید: «اگر روز حره واقم مارا بکشید، ما اول کسان هستیم که در راه اسلام کشته شده‏ایم. ما شما را در بدر و خوار کردیم و با شمشیرهاى خود شما را به وضع بدى انداختیم».(5)
مردم، على بن حسین را دیدند که بقبر پیمبر پناه برده بود و دعا میخواند، وى را پیش مسرف آوردند که نسبت بدو خشمگین بود و از او و پدرانش بیزارى مى‏جست و چون او را بدید که نزدیک میشد، بلرزید و جلو او برخاست و وى را پهلوى خود نشانید و گفت: «حاجات خود را از من بخواه.» و در باره هر یک از کسانى که در معرض کشتن بودند تقاضا کرد پذیرفته شد. پس از آن از پیش مسرف برفت از على پرسیدند که دیدیم لبهاى تو تکان میخورد چه میگفتى؟ گفت: «میگفتم: «اللهم رب السموات السبع و ما أظللن و الارضین السبع و ما اقللن و رب العرش العظیم رب محمد و آله الطاهرین، اعوذ بک من شره و ادرأ بک فى نحره أسألک أن تؤتینى خیره و تکفینى شره.» به مسلم گفتند تو در باره این جوان و پدرانش ناسزا میگفتى اما چون پیش تو آمد حرمتش داشتى. گفت: این به اختیار من نبود که دلم از ترس او پر شده بود.».
.... وقتى مسرف در مدینه این همه قتل و غارت و اسارت و اعمال دیگر که نگفتیم(6) مرتکب شد، از آنجا با سپاه خود که همه شامى بودند برون شد و آهنگ مکه کرد تا بفرمان یزید، ابن زبیر و مردم مکه را سرکوبى کند و این بسال شصت و چهارم بود.
وقتى سپاه به محل معروف به قدید رسید، مسرف لعنة الله علیه بمرد و حصین بن نمیر را بفرماندهى سپاه گماشت. حصین تا مکه پیش رفت و آنجا را محاصره کرد، ابن زبیر بکعبه پناه برد و خود را پناهنده کعبه عنوان داد و بدین عنوان شهره شد .... ، حصین و شامیان از کوهها و تنگه‏ها منجنیق‏ها و عرابه‏ها بر ضد مکه بکار انداختند. ابن زبیر در مسجد- الحرام بود مختار بن ابو عبید ثقفى نیز جزو یاران ابن زبیر بود و با او بیعت کرده و امامتش را گردن نهاده بود، بشرط آنکه خلاف راى مختار رفتار نکند. سنگ منجنیق‏ها و عرابه‏ها بکعبه میخورد، همراه سنگها آتش و نفت و پاره‏هاى کتان و دیگر چیزهاى آتش‏انگیز میانداختند، کعبه ویران شد و بنا بسوخت و صاعقه‏اى بیامد و یازده تن از منجنیق‏داران و بقولى عده بیشتر را بسوخت و این به روز شنبه، سوم ماه ربیع الاول سال مذکور و یازده روز پیش از مرگ یزید بود. کار بر مردم مکه و ابن زبیر سخت شد و بلیه سنگ و آتش و شمشیر مستمر بود.
 ابو وجزه مدنى در این باب گوید:«ابن نمیر کار بدى کرد که مقام و مصلى را بسوزانید.»(7) 
یزید و کسانش اخبار عجیب و قبایح فراوان دارند از شرابخوارگى و قتل دخترزاده پیمبر و لعنت وصى پیمبر و ویران کردن و سوختن کعبه و خونریزى و فسق و فجور و اعمال دیگر که تهدید خدا آمده که از آمرزش آن مأیوس باید بود، چنانکه در باره مخالفان توحید و منکران رسل نیز تهدید آمده است.(8)

منابع
1. اسْقِنی شَرْبَةً ترَوِّی مُشاشی ثم مِلْ فاسق مثلها ابن زیاد
صاحب السرّ و الأمانة عِندی و لتسدید مغنمی و جهادی‏
2. تمسّک أبا قیس بِفَضْلِ عِنانها فلیس علیها ان سقطت ضمان‏
ألا من رأى القرد الذی سبقت به جیاد أمیر المؤمنین أتان‏
3. ما ذا تقولون إنْ قال النبیُّ لکم: ما ذا فعلتم و أنتم آخر الأمم؟
بعِتْرَتی و بأهلی بعد مُفْتَقَدی نِصْفٌ أسارى و نِصْفٌ ضُرِّجوا بدم‏
ما کان هذا جزائی إذ نصَحْتُ لکم أن تخْلفونی بشر فی ذوی رَحِمِی‏
4. أقولُ و ذاک من جَزَعٍ وَ وَجْدٍ أزالَ الله مُلک بنی زیادِ
و أبْعَدَهُمْ، بما غَدَرُوا و خانوا کما بَعُدَتْ ثَمودُ و قومُ عاد
5. فإن تَقْتُلونا یَوْمَ حرَّة واقمٍ فنحنُ على الإسلام أوَّل من قتل‏
و نحن ترکناکمْ ببدْرٍ أذلةً و أبْنَا بأسیافٍ لنا منکم تفل‏
6. تجاوز به نوامیس مدینه : چنانکه بعد از روز یورش به مدینه هزاران زن از سربازان شام آبستن شدند : ذکر أبو الحسن المداینی عن أم الهیثم بنت یزید قالت: رأیت امرأة من قریش تطوف بالبیت فعرض لها أسود فعانقته و قبلته فقلت لها ما هذا منک قالت هذا ابنی من یوم الحرة وقع علّی أبوه فولدته. و ذکر أیضا المداینی عن أبی قرة قال: قال هشام بن حسان ولدت الف امرأة بعد الحرة من غیر زوج، و غیر المداینی یقول عشرة آلاف امرأة.( تذکرة الخواص، سبط بن الجوزی ،ص259-260.
7. ابنُ نُمَیْرٍ بئسَ ما توَلَّى قد أحْرَق المقام و المُصلَّى‏ 
8. مروج‏الذهب ، مسعودی ، ترجمه ابوالقاسم پاینده ، ج‏2، ص 71- 76 .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد