توصیه های ایت الله مکارم

بسم الله الرحمن الرحیم


 


   با سلام و ارزوی سلامتی . خیلی از جوانان وقتی به بزرگی میرسند تقاضای توصیه ای میکنند .  این بار   توصیه ها و نصایح و اندرز های ایت الله مکارم را در این بخش قرار دادم. برای ورود به سایت ایشان و خواندن توصیه های بیشتر و مقالات و ارسال سوال و .... رو ی تصویر بالا کلیک کنید .                                  التماس دعا .

عزیزان من! در این عمر کوتاه خود تلخ و شور زندگى را آزمودم و فراز و نشیب هایش را دیدم، و عزت و ذلّت و فقر و غنا، و سختى و راحتى آن را تجربه نمودم، سرانجام با تمام وجود، این حقیقت قرآنى را لمس کردم که «و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغُرور»(1)، آرى دنیا متاع غرور و فریب است و بیش از آنچه فکر مى کنیم توخالى و بى محتواست و به گفته شاعر:

زندگى نقطه مرموزى نیست

غیر تبدیل شب و روزى نیست

تلخ و شورى که به نام عمر است

راستى آش دهن سوزى نیست!

 

تنها عقیده به حیات جاویدان در سراى دیگر است که به زندگى این جهان مفهوم مى بخشد و اگر آن نبود زندگى این دنیا نه مفهومى داشت، نه هدفى!

من در تمام عمر خود چیز باارزشى نیافتم جز آنچه به جنبه هاى معنوى و ارزش هاى انسانى منتهى مى شود، همه ارزش هاى مادى سراب بود، انسان ها در خوابند، نقش ها نقش بر آبند، و انسان در زندگى دائماً در رنج و تب و تاب است.

کودکان دیروز، جوانان امروزند، و جوانان امروز، پیران فردا، و پیران، فردا در بستر خاک آرمیده اند، چنان که گوئى هرگز نبوده اند!

هرگاه از کنار خانه بعضى از بزرگان علما و یا رجال و شخصیّت هاى مهم دیروز که مى گذرم به خاطرم مى آید روزى در این خانه چه رفت و آمدهائى بود، چه هیاهوئى و غوغائى، و چه چشم هائى به آن خانه دوخته شده بود; ولى امروز گرد و غبار فراموشى روى آن پاشیده شده و خاموش و بى سر و صدا، گاه به یاد کلام هشداردهنده مولى على(ع) در نهج البلاغه مى افتم که فرمود: «فَکَأَنَّهُمْ لَمْ یَکُونُوا لِلدُّنْیا عُمّاراً وَ کَاَنَّ الاْخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ داراً; گوئى هرگز اهل این دنیا نبودند و سراى آخرت همیشه خانه آنها بوده است!»(2).

دوستانى را با قامت هاى خمیده مى بینم که بر عصا تکیه زده، چند قدمى را طى مى کنند، و مى ایستند تا نفسى تازه کنند و چند گام دیگر بپیمایند، ناگهان دوران جوانى آنها در نظرم مجسّم مى شود، چه قامت کشیده اى داشتند؟ چه شور و نشاطى؟ چه جنب و جوشى؟ چه خنده هاى مستانه اى و چه قهقهه هااى؟ ولى امروز گرد و غبار اندوه بر تمام چهره آنها نشسته، و چنان افسرده اند که گوئى «از کوى شادمانى هرگز گذر نکرده اند!».

اینجاست که مفهوم کلام بیدارگر الهى «وَ مَا هذِهِ الحَیوةُ الدُّنْیا اِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»(3) را با تمام وجود خود احساس مى کنم و مطمئن مى شوم دیگران هم به سن من برسند اگر کمى دقّت کنند درمى یابند.

با این حال این همه سر و دست شکستن براى مال و مقام، جاه و جلال براى چیست؟ و این گردآورى ها براى کیست؟ و این همه غفلت از کجا ناشى مى شود؟

مخصوصاً در جهان کنونى که دگرگونى ها شتاب بیشترى به خود گرفته و تحوّلات، شدید شده است.

خانواده هایى را مى شناسم که دیروز، همه دور هم جمع بودند و براى خود عالمى داشتند، امروز همه پراکنده شده اند، یکى در آمریکا زندگى مى کند، دیگرى در اروپا، دیگرى در جاى دیگر و پدر و مادر سالخورده در خانه، غریب و تنها مانده اند، و گاهى ماه ها مى گذرد که نه خبرى از فرزندان خود دارند و نه فرزندان از آن ها. به یاد کلام پر نور امام مى افتم «إنَّ شَیْئاً هذا آخِرُهُ لَحَقیقٌ اَنْ یُزْهَدَ فى اَوَّلِه; چیزى که پایانش این است سزاوار است در آغاز آن حرص و ولعى نباشد!»(4)

گاه به زیارت اموات مخصوصاً محلّى که مقبره علما و فضلا است رفته ام و دیده ام، اى عجب! گروه زیادى از دوستان و اَحِبّاى قدیم، امروز اینجا آرمیده اند، عکس هاى آنها کاملاً آشناست در اعماق تاریخ گذشته فرو مى روم، نکند من هم در میان آنها هستم و خیال مى کنم زنده ام و به یاد گفته آن شاعر باصفا مى افتم:

هر که باشى و به هر جا برسى

آخرین منزل هستى این است!

 

1. آل عمران، 185

2. نهج البلاغه، خطبه 188.

3. عنکبوت، 64.

4. بحارالانوار، ج 70، ص 103، ح 91 از موسى بن جعفر(ع)، وقتى کنار قبرى قرار گرفت.


             برای ورود به سایت ایشان اینجا کلیک کنید .


 

گام بعدى این است که بدانیم انسان، جایزالخطاست و در معرض انواع لغزش هاست جز معصومان(ع).

مهم این است که انسان در اندیشه اصلاح خطاهاى خود باشد، و بر خطا و گناه اصرار نورزد، تعصّب و لجاجت را کنار بگذارد، و حسن ظنّ بى مورد به خویشتن و چشم پوشى و اغماض از خطاها و گناهان خود را بزرگترین خطا و اشتباه بداند!

حتّى شیطان با اینکه مرتکب بزرگ ترین گناه و خطا شد و بر حکمت خدا خرده گرفت، و دستور سجده بر آدم را غیر حکیمانه شمرد، و تمرّد و سرپیچى را به آخرین مرحله رساند، اگر پرده هاى تعصّب و لجاجت جلو چشم عقل او را نمى گرفت و بر مرکب کبر و غرور سوار نمى شد، راه بازگشت و توبه به روى او باز بود!

ولى غرور و لجاجت سبب شد که نه تنها توبه نکند، بلکه بار شرکت در گناهان همه گنهکاران را نیز بر دوش کشد، چه بار سنگینى که هیچ کس قدرت تحمل آن را ندارد!

و به همین دلیل مولاى ما امیر مؤمنان على(ع) در خطبه قاصعه از نهج البلاغه او را «فَعَدُوُّ اللّهِ اِمامُ الْمُتِعَصِّبینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرینَ»(6) مى نامد، و به همگان اندرز مى دهد که از حال او عبرت بگیرند که چگونه محصول هزاران سال عبادت و بندگى را به خاطر یک ساعت کبر و غرور و لجاج از دست داد و او را از صف فرشتگان طرد کرد و به «اسفل السافلین» فرستاد.

هان اى عزیز! اگر خطائى از تو سر زد و مرتکب اشتباه یا گناهى شدى، با شجاعت در پیشگاه خدا به آن اعتراف کن، و با صراحت بگو خدایا! اشتباه کردم، مرا ببخش و عذرم را بپذیر، و مرا از دام شیطان و هواى نفس رهائى ده که تو «ارحم الرّاحمین» و «غفّار الذّنوب» هستى.

این اعتراف و تقاضا به تو آرامش مى دهد و راه اصلاح و قرب خدا را به سوى تو مى گشاید.

بعد از آن براى اصلاح گذشته و جبران بکوش، و بدان این کار نه تنها از مقام انسان نمى کاهد، بلکه به عکس ارزش او را بالا مى برد.

راه قرب به خدا راهى است که تکبر و لجاجت برنمى دارد، بسیارند کسانى که مى توانستند از پیشتازان این راه باشند، ولى بر اثر همین رذیله اخلاقى «غرور و لجاج» از راه بازماندند و در تیه ضلالت سرگردان شدند.

کبر و غرور و لجاج نه فقط در طریق خودسازى از موانع اصلى به شمار مى رود بلکه در وصول به مقامات عالیه علمى و موفقیت هاى اجتماعى و سیاسى نیز این گونه افراد راه به جائى نمى برند، آنها همیشه در عالمى از اوهام و خیالات واهى زندگى مى کنند و در همین عالم مى میرند! و عجب این که آنها همیشه عوامل شکست ها و ناکامى هاى خود را در بیرون جستجو مى کنند در حالى که ریشه اصلى بدبختى و ناکامى در وجود خود آنهاست، و این فرا افکنى بر بدبختى و تیره روزى آنها مى افزاید!

 

1. نهج البلاغه، خطبه 192.


 

            

       

عزیزان! بارزترین نشانه یک موجود زنده، نموّ و رشد است، هر زمان «نمو» متوقّف شود زمان مرگ نزدیک شده است، و هنگامى که موجود زنده در سراشیبى انحطاط قرار گیرد مرگ تدریجى او آغاز گشته، و این قانون بر زندگى مادى و معنوى یک انسان و حتّى یک جامعه حاکم است (دقّت کنید).

با استفاده از این نکته باید گفت: اگر هر روز گامى به جلو نگذاریم، و از نظر ایمان و تقوا و اخلاق و ادب و پاکى و درستکارى، رشد و تکاملى پیدا نکنیم، و هر سال دریغ از پارسال بگوئیم، گرفتار خسارتى عظیم شده ایم و راه را گم کرده و به بیراهه افتاده ایم، و باید جداً احساس خطر کنیم.

پیشواى بزرگ ما امیر مؤمنان(ع) زیباترین سخن را در این زمینه بیان کرده، و در روایت معروفش مى فرماید:

«مَنْ استوى یَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ» «وَ مَنْ کانَ فِى نَقْص فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ; هر کس دو روز عمرش یکسان باشد گرفتار غبن شده (چراکه سرمایه عمر را از کف داده و تجارتى ننموده، و جز حسرت و اندوه متاعى نخریده است!)(1) و آن کس که در سراشیبى نقصان است، مرگ براى او بهتر است (چراکه لااقل سیر تدریجى نقصان را متوقف مى سازد! و این نعمت بزرگى است!)(2)

اگر عارفان باللّه و سالکان طریق الى اللّه براى هر روزِ سالک، «مشارطه» را در صبحگاهان، و «مراقبه» را در تمام طول روز، و «محاسبه» و سپس «معاقبه» را شامگاهان، لازم مى شمرند به خاطر همین است که رهروان راه حق غافلگیر نشوند و اگر عیب و نقصى در کار آنها افتاده است، به جبران برخیزند و از این طریق هر روز افق تازه اى از انوار الهیّه را به روى خود بگشایند و همچون بهشتیان، صبح و شام شاهد موهبت جدیدى باشند (وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فیها بُکْرَةً وَ عَشیّاً)(3)

بنابراین اى عزیز! از حال خود غافل مباش تا در تجارت بزرگ زندگى که سرمایه نفیس عمر با ارزش هاى والا مبادله مى شود و هر انسانى مى تواند سود کلان ببرد به مصداق «إنَّ الانسان لفى خسر»(4) گرفتار خسران نشوى.

از محاسبه حال خود بى خبر نباش، و هر ماه و هر روز به حساب خود رسیدگى کن، پیش از آن که حساب تو را برسند!

 

1. بحارالانوار، ج 68، ص 173، ح 5.

2. بحارالانوار، ج 67، ص 64، ح 3.

3. مریم، 62.

4. العصر، 2.


             برای ورود به سایت معظم له اینجا کلیک کنید .


عزیزان! بسیار مى شود که انسان، به عنوان یک آزمون الهى در داخل کشورهاى اسلامى یا بیرون آن در میان گروهى بى بند و بار گرفتار مى شود که او را به همرنگى خود مى طلبند، وسوسه هاى نفس و شیاطین در اینجا شروع مى شود، که چاره اى جز همرنگ شدن با جماعت نیست، و براى این کار عذرهاى واهى مى تراشد!

میزان رشد اخلاقى، استقلال شخصیّت و شکوفائى ایمان هر انسانى در این گونه شرایط ظاهر مى شود، آنها که همچون خسى با امواج حرکت مى کنند، غرق فساد مى شوند، و رسوا نشدن را در همرنگى با جماعت آلودگان مى پندارند، آنها انسان هاى بى ارزشى هستند که از جوهره آدمیّت به پوسته اى قناعت کرده اند.

ولى تو اى عزیز! ارزش والاى خود را در چنین محیط هائى نشان ده و قدرت ایمان و قوّت تقوا و استقلال شخصیت خود را آشکار ساز و به خود بگو: «همرنگ جماعت شدنت رسوائى است»!!

انبیاء و اولیاء و پویندگان راه آنان غالباً در زمان خود همین گرفتارى را داشتند، ولى با صبر و شکیبائى و استقامت نه تنها همرنگ نشدند، بلکه محیط خود را دگرگون ساختند و به رنگ خود درآوردند!

ساختن با محیط و همرنگى با آن، کار انسان هاى بى اراده است، ولى ساختن محیط هاى جدید و ایجاد تحوّل و دگرگونى مثبت، کار قدرتمندان و مؤمنان شجاع و با شهامت است.

برنامه گروه اوّل، تقلید کورکورانه و شعارشان «اِنّا وَجَدْنا آبائَنا عَلى اُمَّة وَ اِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»(11) است در حالى که برنامه گروه دوم، تفکّر و تدبّر و انتخاب شایسته و شعارشان «لاتَجِدُ قَوْماً یُؤمِنوُنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ یُوادّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانوُا آبائَهُمْ اَو اَبْنائَهُم اَو عَشیرَتَهُم اولئِکَ کَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الاْیمانَ وَ اَیَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ»(12) مى باشد.

آرى روح القدس به یارى آنها مى شتابد و فرشتگان الهى از آنها پاسدارى مى نمایند و به تقویت روحیه آنها مى پردازند و آنها را دعوت به مقاومت مى کنند.

هان اى عزیز! اگر در چنین شرایطى گرفتار شدى خود را به خدا بسپار و بر ذات پاکش توکّل کن و از «کثرة الخبیث» وحشت نکن و این آزمون را با موفّقیّت، پشت سر بگذار، تا از برکات آن بهره مند شوى و بگو: «قُل لایَسْتَوى الخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَو اَعْجَبَک کَثْرَةُ الْخَبیثِ فَاتَّقُوا اللّهَ یا اُولى الاَْلْبابَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ; ناپاک و پاک یکسان نیست هرچند کثرت ناپاکان تو را در تعجّب فرو برد، تقواى الهى پیشه کنید اى خردمندان تا رستگار شوید»(13).

این آزمون الهى مخصوصاً براى جوانان عزیز در زمان ما اهمّیّت بیشترى دارد، و آنها هستند که مى توانند ازپیروزى در این امتحان بزرگ بر بال فرشتگان رحمت سوار شوند و در اوج آسمانِ قرب پروردگار به پرواز درآیند!

 

11. زخرف / 23.

12. مجادله / 22.

13. مائده / 100.


  

هر کس به قلب خویش بنگرد مى بیند گمشده اى دارد که به دنبال آن است و چون تحلیل درستى درباره گمشده خود ندارد در همه چیز و در همه جا آن را جستجو مى کند.

گاه چنین مى پندارد گمشده اصلى او مال و ثروت است که اگر آن را در آغوش بگیرد از خوشبخت ترین مردم روزگار است; ولى هنگامى که به ثروت عظیمى دست مى یابد به زودى متوجّه مى شود چشم هاى وحشت زده طمّاعان، زبان هاى چرب متملّقان، دام هاى سخت سارقان، و زخم زبان هاى حاسدان در کمین اوست و گاه حفظ کردن و هزینه نمودن آن، از به دست آوردنش سخت تر و اضطراب و نگرانى حاصل از آن بیشتر است!

تازه مى فهمد راه را خطا پیموده و گمشده او اینها نیست!

گاه چنین فکر مى کند که اگر همسرى صاحب جمال و داراى ثروت و مال نصیب او گردد کمبودى در خوشبختى ندارد; ولى هرگاه به آن مى رسد و حجم خطرات و مشکلات نگهدارى چنین همسرى و تحمّل توقّعات بالا و خواسته هاى فوق العاده او را در نظر مى گیرد مى بیند آنچه قبلاً فکر مى کرد رؤیایى بیش نبوده است!

شهرت و مقام، دورنمایش از همه اینها دل انگیزتر و پندار خوشبختى در کنار آن خیال انگیزتر است، در حالى که مشکلات و دردسرها و مسؤولیّت هاى الهى و انسانى ناشى از آن از همه بیشتر مى باشد.

روحانى بسیار باصفا مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى در اوج عظمتِ مرجعیّت على الاطلاق در جهان تشیّع و قدرت بلامنازع در روحانیّت عصر خود، هنگامى که مشکلات شهرت و مقام را دید سخنى به این مضمون فرمود: «اگر کسى نه براى خدا، بلکه براى هواى نفس در صدد کسب موقعیّت و مقامى چون موقعیّت من برآید در کم عقلى او شک نکنید»!

آرى همه این امور سرابى بیش نیست که وقتى انسان به آن مى رسد نه تنها عطش درونش را فرو نمى نشاند بلکه در بیابان زندگى تشنه تر مى گردد و به فرموده قرآن مجید «کَسَراب بِقیعَة یَحْسَبُهُ الَظْمآنُ ماءً حَتّى اِذا جائَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً...»(1)

آیا ممکن است در حکمت آفرینش، انسان داراى چنین احساسى باشد و گمشده او در هیچ جا پیدا نشود؟ بى شک عطش بدون وجود آب، در حکمت پروردگار غیرممکن است همان گونه که وجود آب بدون تشنه کام، بى معنى است!

آرى! انسان هوشیار کم کم مى فهمد که گمشده او، که در به در دنبال آن مى گردد و آن را نمى یابد همیشه با او بوده است و تمام وجودش را فرا گرفته، و از رگ گردنش به او نزدیکتر است و او توجّه نداشته: «وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»(2) و به گفته حافظ:

سالها دل طلب جام جم از ما مى کرد

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا مى کرد!

گوهرى کز صدف کون و مکان بیرون بود

طلب از گمشدگان لب دریا مى کرد!

 

یا به گفته سعدى:

این سخن با که توان گفت که دوست

در کنار من و من مهجورم!

 

آرى گمشده انسان همه جا و همیشه و در هر زمان با اوست; ولى حجاب ها، رخصت رؤیت را نمى دهد، گرفتارى انسان در چنگال طبیعت مانع ورود او در کوى حقیقت است.

 

تو کز سراى طبیعت نمى روى بیرون

کجا به کوى حقیقت گذر توانى کرد؟!

 

آرى اى عزیز! گمشده تو نزد توست، بکوش حجاب ها را کنار بزن تا جمال دل آرایش را ببینى، و روح و جانت از او سیراب شود، آرامش و سکینه واقعى را با تمام وجودت احساس کنى، و جنود آسمان و زمین را در اختیار خود ببینى! گمشده واقعى تو همان وجودى است که تمام عالم هستى پرتوى از وجود اوست:

«هُوَ الَّذى اَنْزَلَ السَّکینَةَ فى قُلُوبِ الْمُؤمِنینَ لِیَزْدادُوا ایمانَاً مَعَ ایمانِهِمْ وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ کانَ اللّهُ عَلیماً حَکیماً»(3).

 

 

1. نور / 39.

2. ق / 16.

3. فتح / 4.

 


 

عزیزان! سخن از «سکینه» و آرامش روح و روان در میان بود، همان گوهر گرانبهایى که خلیل اللّه براى یافتن آن، گاهى به ملکوت آسمان ها و زمین نظر مى افکند و آن را در جهان با عظمت بالا جستجو مى کرد:

«وَ کَذلِکَ نُرِىَ اِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْموُقِنینَ»(1).

و گاه مرغان چهارگانه را که به گفته بعضى از ارباب تفسیر هر کدام مظهر یکى از صفات نکوهیده انسان بودند (طاووس مظهر خودنمایى و غرور، خروس مظهر تمایلات شدید جنسى، کبوتر مظهر لهو و لعب، و کلاغ مظهر آرزوهاى دراز!) سر برید و در هم کوبید تا پس از احیاء مجدد، اطمینان به معاد یابد و به آرزوى قلبى خود (لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِىْ)(2) برسد.

این گوهر گرانبها یعنى سکینه و آرامش را چگونه مى توان یافت؟ و در کدامین اقیانوس جستجو کرد؟

به شما عرض مى کنم طریقه دسترسى به آن بسیار آسان و در عین حال بسیار مشکل است، به این مثال گوش جان فرا دهید:

آیا هرگز در یک روز ابرى، سوار هواپیما شده اید؟ هواپیما تدریجاً اوج مى گیرد و آهسته آهسته از میان ابرها گذشته، بالاى ابرها قرار مى گیرد، در آنجا آفتاب عالمتاب با شکوه تمام مى درخشد، همه جا روشن و پرنور است، در آنجا در تمام طول سال هرگز خبرى از ابرهاى تیره و تار نیست و چهره خورشید هیچ گاه حجابى ندارد، چون برتر از ابرهاست!

ذات مقدس خالق جهان، آفتاب عالمتاب است که همه جا نورافشانى مى کند و ابرها، همان حجاب هایى است که ما را از مشاهده جمال حق، مانع مى شود، این حجاب ها همان اعمال سوء ماست، همان آمال و آرزوهاى ماست.

و به گفته امام عارفان: «اِنَّکَ لاْ تَحْتَجِب وعَن خَلْقِکَ إلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الاَْعْمالُ دُونَک»(3).

حجاب ها همان شیاطینى هستند که به خاطر اعمال ما، در ما نفوذ کرده، و گرداگرد قلب ما را احاطه کرده اند، چنان که در حدیث آمده: «لَوْ لا اَنَّ الشَّیاطینَ یَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنِى آدَمَ لَنَظَرُوا اِلى مَلَکُوتِ السَّماواتِ; اگر شیاطین بر دل هاى بنى آدم احاطه نمى کردند، آنها ملکوت آسمانها را مى دیدند»(4).

این حجاب ها، بتهاى گوناگونى است که با دست خود ساخته، و با هوى و هوس خویشتن پرداخته، و به بتخانه دل سپرده ایم و به گفته بزرگان:

«کُلُّ ما شَغَلَکَ عَنِ اللّهِ فَهُوَ صَنَمُک; آنچه تو را به خود مشغول دارد و از خدا غافل کند بت تو است»!

 

بت ساختیم در دل و خندیدیم

بر کیش بد برهمن و بودا را!

 

اى عزیز! ابراهیم وار، تبر ایمان و تقوا را بردار و این بتها را بشکن، تا بتوانى به ملکوت آسمان ها نظر بیفکنى و از «موقنین» باشى! آن گونه که ابراهیم شد: «... وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ».(5)

غبارهاى هوا و هوس فضاى روح ما را تیره و تار کرده، و مانع دید چشم باطن ماست، همّت کن و «غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد»!

عجب این که خدا به ما از خود ما نزدیکتر است; ولى چرا ما از او دوریم؟ او در کنار ماست چرا ما مهجوریم؟ آرى «یار در خانه و ما گرد جهان مى گردیم»!

و این بزرگ ترین درد ما و مشکل ماست و بدترین حرمان ما، هرچند راه درمان روشن است.

 

1. انعام / 75.

2. بقره / 260.

3. دعاى ابوحمزه ثمالى.

4. بحار، ج 59، ص 163.

5. انعام / 75.

                صلوات

 
همترین حجاب انسان که مانع اصلى لقاء اللّه است، چیست؟

به یقین حجابى بدتر از حجاب خودخواهى، خودبرتر بینى، و خودمحورى نداریم، به تعبیر بعضى از بزرگان اخلاق، «انانیت» بزرگ ترین مانع سالکان راه خدا است، و طریق نیل به لقاء اللّه ریشه کن ساختن «انانیت» مى باشد; ولى این کار، کار آسانى نیست، چراکه به یک معنى جدا شدن از خویشتن است!

تو خود حجاب خودى، حافظ از میان برخیز!

ولى این امر میسّر مى شود با ممارست ها و خودسازى ها و استمداد از حق و توسّل به ذیل عنایات اولیاء اللّه، آرى، آرى تا علف هرزه هاى محبّت و عشق به غیر خدا از دل کنده نشود نهال محبّت و عشق او نموّ و رشد نخواهد کرد!

در حالات یکى از اولیاء اللّه نقل کرده اند که در دوران جوانى در زمره پهلوانان قهرمان بود، روزى پیشنهاد کردند که این پهلوان جوان با پهلوان معروف و قدیمى و پرآوازه سلطان، مسابقه کشتى دهد.

هنگامى که میدان مسابقه با حضور مردم و صاحبان مقام آماده شد و دو مرد «یل» و قهرمان، آماده کشتى گرفتن شدند، زنى که بعداً معلوم شد مادر پهلوان قدیمى است، کنار پهلوان جوان آمد و چیزى در گوش او گفت و رفت، گفت: اى جوان قرائن نشان مى دهد که تو پیروز خواهى شد; ولى راضى نشو بعد از یک عمر آبروى ما برود و نان ما بریده شود.

پهلوان جوان در کشاکش سخت «انانیت» و «پشت پا زدن به نام و آوازه و مزایاى فراوان» گرفتار شد و سرانجام تصمیم خود را گرفت و در یک لحظه حسّاس مسابقه، کوتاه آمد تا حریف پشت او را به خاک برساند و در نظرها خوار نشود!

اکنون از خود او بشنوید، مى گوید:

«در آن لحظه که پشتم به خاک رسید ناگهان دیدم حجاب ها از پیش چشمم کنار رفت، و تجلیّات حق در قلبم نمایان گشت، و آنچه باید با چشم دل ببینم دیدم!»

آرى با شکستن این بت، آثار توحید نمایان مى شود.


          ظهور اقا امام زمان صلوات .


 

اى عزیز! در پیمودن این راه نخست دست در دامان لطف خدا زن و با توسل به اذکار پرمعنایى که از قرآن برمى آید و از معصومین رسیده گام به گام به ذات مقدّسش نزدیک شو، مخصوصاً مفاهیم این اذکار را که بیانگر فقر و وابستگى کامل انسان به ذات مقدّس او است در درون جان پیاده کن و چون موسى(ع) بگو:

«رَبِّ اِنّى لِما اَنْزَلَتَ اِلىَّ مِنْ خَیْر فَقیرٌ; پروردگار من، به آنچه از خیر بر من نازل کنى نیازمندم؟»(1)

و چون ایّوب:

«رَبِّ اِنّى مَسَّنّى الضُرُّ وَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ; پروردگارا! من گرفتار زیان شده ام و تو ارحم الراحمینى».(2)

و همچون نوح:

«رِبِّ اِنِّى مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ; پروردگارا! من مغلوب (دشمن و هواى نفس) شده ام و انتقام مرا از آنها بگیر».(3)

و چون یوسف بگو:

«یا فاطرَ السَّمَواتِ وَ الاَْرْضِ أَنْتَ وَلِیّى فی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ، تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ ألْحِقْنِی بالصّالِحینَ; اى آفریننده آسمان ها و زمین! در دنیا و آخرت تو ولىّ و سرپرست منى، مرا مسلمان بمیران، و به صالحان ملحق فرما!»(4)

و همچون طالوت و یارانش:

«رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ;(5) پروردگارا! صبر و شکیبائى بر ما مقرّر دار و گام هاى ما را استوار بدار، و ما را بر جمعیّت کافران پیروز بگردان».

و چون صاحبان خرد و اولو الالباب عرضه دار:

«رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنَا مُنادِیاً یُنادِى لِلاْیمانِ اَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتَنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ; پروردگارا! ما صداى منادى تو را که به ایمان دعوت مى کرد شنیدیم، و ایمان آوردیم، پروردگارا! گناهان ما را ببخش، بدى هاى گذشته ما را بپوشان و ما را با نیکان بمیران»(6).

در هر کدام اگر درست بیندیشى دریائى از معارف و نور الهى است و حاکى از عشق و محبت به آن مبدأ بزرگ جهان و عالم هستى است، عشق و محبّتى که هر زمان انسان را به او نزدیک تر مى سازد.

از اذکار معصومین(ع) و زیارت عاشورا و زیارت آل یاسین و دعاى صباح و کمیل و ندبه و مانند آن کمک بگیر، و حتّى جمله هاى زیادى از دعاى عرفه را مى توانى در نمازهایت بخوانى، و نماز شب را فراموش نکن هرچند مخفّف و بدون شاخ و برگ باشد، که در هر حال کیمیاى اکبر و اکسیر اعظم است و بدون آن، کمتر کسى راه به جائى مى برد و تا مى توانى به خلق خدا کمک کن (از هر طریقى که باشد) که تأثیر عجیبى در پرورش روح و رسیدن به مقامات والاى معنوى دارد، و هیچ روزى بر تو نگذرد که خالى از خدمت یا خدماتى باشد.

باید حال و هواى این دعاها رادر دل، تحقق بخشى و دست نیاز به سوى آن مبدأ فیّاض دراز کنى، که بدون یاد او، دل، موجودى مرده و بى روح است.

سپس دست به دامان نیکان و پاکان (پیامبران و امامان معصوم(ع)) و پویندگان راه آنها یعنى علماى بزرگ و راهیان کوى دوست و عارفان باللّه بزن و در حالات آنها بیندیش که پرتو نور باطنشان، بر اساس اصل محاکات، در درون قلب تو خواهد درخشید و به دنبالشان حرکت خواهى کرد.

در حقیقت هم نشینى با تاریخ بزرگان همچون همنشینى با خود آنهاست، همان گونه که هم نشینى با تاریخ زندگى بدان همانند همنشینى با بدان است!

آن یکى عقل و دین بیفزاید، و این یکى موجب درماندگى و تیره روزى شود.

فراموش نمى کنم در یکى از سفرهاى زیارتى ثامن الحجج(ع) که همه سفرهایش پرنور و پرصفاست فراغت بیشترى داشتم و شرح حال یکى از عارفان اسلامى معاصر را که مملوّ از نکات آموزنده است با آرامش خیال مطالعه کردم، ناگهان چنان شور و انقلابى در جان من بوجود آمد که هرگز سابقه نداشت.

خود را در عالمى تازه دیدم که همه چیزش رنگ الهى داشت جز به عشق خدا به چیزى نمى اندیشیدم، و با اندک توسّل و توجهى سیلاب اشک سرازیر مى شد.

ولى افسوس که این حالت چند هفته اى بیشتر به طول نینجامید، و هنگامى که شرایط عوض شد، آن جذبه معنوى نیز دگرگون شد و اى کاش که آن حالت پایدار بود که هر لحظه اى از آن به جهانى ارزش داشت!

 

 

1. قصص، 24.

2. انبیاء، 83.

3. قمر، 10.

4. یوسف، 110.

5. بقره، 250.

6. آل عمران، 193.

                  برای ورود به سایت ایت الله مکارم اینجا کلیک کنید

  

مشکل ترین کار رهروان راه خدا و راهیان کوى دوست «اخلاص» است، و از خطرناک ترین موانع راه، آلودگى به شرک و «ریا» است.
حدیث معروف «إنَّ اَلشِّرْکَ اَخْفَى مِنْ دَبیبِ الَّنمْلِ على صَفْوانَة سَوداء فِى لَیْلَةِ ظَلْماء»(1) پشت همه رهروان راه خدا را مى لرزاند و حدیث «هَلَکَ الْعامِلُونَ إلاّ الْعابِدُونَ وَ هَلَکَ الْعابِدُونَ إلاّ الْعالِمُونَ... وَ هَلَکَ الصّادِقُونَ إلاّ الُْمخْلِصُونَ... وَ إنَّ الْمُوقِنینَ لَعَلى خَطَر عَظیم»(2) که حتّى علماى عاملین را در زمره هلاک شوندگان مى شمرد، و مخلصان را هم در خطر عظیم مى داند، انسان را سخت پریشان مى سازد، و در فکر فرو مى برد.
ولى تمسّک به رحمت عام و خاص خداوند و آیاتى همچون «اِنَّهُ لا یَیْأسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ»(3) نور امید را در دل هاى افسرده زنده مى کند و حیات نوین مى بخشد.
آرى اخلاص است که پاداش انفاق را هفتصد برابر و بیشتر مى کند، و خوشه هاى پربرکت «فى کُلِّ سُنْبُلَة مِأةُ حَبَّة»(31) با آب اخلاص پرورش مى یابد!
باران اخلاص است که وقتى بر سرزمین قلب ببارد به حکم «اصابَها وابِلٌ فَآتتْ اُکُلَها ضِعْیفَین»(4) میوه هاى ایمان و یقین را مضاعف مى کند.
ولى به دست آوردن اخلاص کارى است بسیار صعب، گرچه راه روشن است; ولى پیمودن بسى مشکل است.
هر قدر معرفت ما به صفات جمال و جلال و قدرت و علم پروردگار بیشتر شود اخلاصمان بیشتر خواهد شد.
اگر بدانیم عزّت و ذلّت به دست او است و کلید خیرات در کف با کفایت او قرار دارد: «قُلْ اَللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤتِى الْمُلْکَ مَنْ تَشاء وَ تَنْزِعُ الْمُلکَ مِمِّن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرِ اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىء قَدیرٌ»(5) دلیلى ندارد با شرک و ریاء و عمل براى غیر خدا، عزّت را از دیگرى بطلبیم.
هرگاه بدانیم تا مشیت و اراده او نباشد از هیچ کس کارى ساخته نیست «وَ ما تَشاءُونَ اِلاّ اَنْ یَشاءَ اللّهُ»(6) معنى ندارد به غیر او دل ببندیم.
و هرگاه بدانیم او از درون و بیرون ما آگاه است «یَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْیُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ»(7) شدیداً مراقب خویش خواهیم بود.
آرى اگر این امور را با تمام وجود خود باور کنیم از گردنه صعب العبور و خطرناک اخلاص به سلامت خواهیم گذشت مشروط بر اینکه خود را در برابر وسوسه هاى زرق و برق جهان مادّى به خدا بسپاریم، و زبان حال و قال این باشد: خدایا لحظه اى ما را در دنیا و آخرت به خود وا مگذار «ربّ لاَ تَکْلِنى اِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَین اَبَداً لا أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ»(8)
اى عزیز! معنى واگذار کردن کار به خدا، ترک تلاش و کوشش و سستىو تنبلى نیست، بلکه آنچه را در توان دارى براى خودسازى انجام ده، و آنچه از توان تو بیرون است به او واگذار، و خود را در تمام حالات به او بسپار، و ذکر تو در درون و برون این باشد:
«الهى قَوِّ عَلى خِدْمَتِکَ جَوارحى
وَ اشْدُدْ عَلَى العَزیمَةِ جَوانِحى
وَ هَبْ لِىَ الجِدَّ فى خَشْیَتِکَ
وَ الدَّوامَ فِى الاْتِّصالِ بِخِدْمَتِک
;
خداى من! اعضاى من را براى خدمتت نیرومند ساز!
و اراده ام را براى این کار قوى کن!
و توفیق تلاش در طریق ترس و خشیّت از خودت را به من مرحمت فرما!
و مرا همیشه و پیوسته در مسیر خدمتت قرار ده!
»(9)
و بالاخره این راه، و آن چاه است، اگر مرد راهى دامن همّت به کمر زن و بسم اللّه بگو و حرکت کن و این اشعار را شعار خود ساز (و گوینده این گفتار را نیز فراموش مکن):
الهى دلى ده که جاى تو باشد
پر از عشق و نور و صفاى تو باشد!
دلى فارغ ازهاى و هوى هوس ها
که مستغنى از ما سواى تو باشد
دلى پر ز سوز و گداز محبت
پر از شوق و شور لقاى تو باشد
الهى به جز «تو» نخواهم مرادى
همین بس که اینم عطاى تو باشد!
الهى مصفّا کن این کعبه دل
که سعیم همه در صفاى تو باشد!
به «آب» دو دیده دلم شستشو ده
که دائم دلم در «هواى» تو باشد
مرا فانى از غیر ذاتت بگردان
که باقى دلم در بقاى تو باشد
به «ناصر» ز صهباى خود جرعه اى ده
که سرمست عشق و ولاى تو باشد!»

1. بحار، ج 18، ص 158 و در روایت دیگرى آمده است: «إنّ الشرک أخفى من دبیب النمل، و قال: منه تحویل الخاتم لیذکر الحاجة و شبه هذا» (بحار، ج 68، ص 142، ح 36).
2. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 99، ح 86; بحار، ج 70، ص 245.
3. سوره یوسف، آیه 87.
4. سوره بقره، آیه 265.
5. سوره آل عمران، آیه 26.
6. سوره انسان، آیه 30.
7. سوره غافر، آیه 19.
8. بحار، ج 14، ص 387، ح 6.
9. فرازى از دعاى کمیل.


                         الهم صل علی محمد و ال محمد . و عجل لولیک الفرج


    پیشنهاد میکنم حتما به سایت ایت الله مکارم سر بزنید بخش بسیار مختلف و جذاب و جالب و مفیدی دارد.  برای ورود به سایت ایشان اینجا کلیک کنید .


  و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته .        التماس دعا




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد