چگونه قرآن راهضم کنیم؟

ادبیات نوشتاری و گفتاری مرحوم علی صفایی حائری(عین- صاد) برای همه کسانی که با کتاب‌ها و سخنرانی‌های ایشان آشنایی و انس دارند ، همواره دلنشین و شورآفرین بوده و هست، اما برخی از تعابیر و نوشتارهای ایشان براستی حیرت‌آور و سرمست‌کننده است ، به تعبیری دیگر، کتاب‌های استاد را نمی‌شود نشست و خواند، بلکه باید بلند شد و قیام کرد. از این استاد فقید، بیش از 50 اثر به یادگار مانده است که نظام فکری منظم و استوار و ذهنیت آزادیش‌اندیش وی را به خوبی می‌نمایاند. از جمله نوشتارهای استاد ، آثاری است در زمینه تفسیر پاره ای از سوره‌های قرآن، با عنوان :« دیدارهای تازه با قرآن »؛ درباره این دیدارها، در متن پیش رو توسط استاد معرفی بیشتری صورت گرفته است.
آنچه خواهید خواند شماره دوم از این مجموعه است که عیناً از کتاب «رشد» اقتباس شده است.

 

واژه‏هاى قرآن

ما، در قرآن به کلمه‏هایى برخورد مى‏کنیم. این کلمه‏ها در زبان ما، در گفت‏وگوهاى روزمره‏ى ما هم جریان دارند و در نتیجه بحران شروع مى‏شود و گره‏هاى کور، سبز مى‏شوند، چون ما به برداشت‏هایى دست مى‏زنیم که از عادت‏هاى ما مایه مى‏گیرند .
ما به هر کس که ساده و جانماز آبکش بود، مؤمن مى‏گفتیم و به هر کس که از ما کنار مى‏کشید و لب به جام ما نمى‏زد، متقى مى‏گفتیم و هر کس که دست و دل باز مى‏شد، محسن مى‏گفتیم و هر کس که رام مى‏گردید، صابر مى‏گفتیم و هر کس که دهانش همراه تسبیحش باز و بسته مى‏شد، ذاکر و شاکر مى‏گفتیم.
ما به اینگونه با مؤمن و متقى و محسن و صابر و شاکر و ذاکر و عادت کرده بودیم و اکنون که با قرآن و آن کلمه‏هاى دقیق و تیپ‏هاى مشخص 1 برخورد مى‏کنیم، باز همان‏ها را مطرح مى‏کنیم و همان‏ها را مى‏فهمیم و یا بهتر بگویم نفهمیده با آنها بازى مى‏کنیم و بر آنها ستم مى‏نماییم.
این ستم از آنجا شروع مى‏شود که ما بدون رسیدن به معنى و مقصود، به کلمه‏ها و لفظها رسیده‏ایم و با الفاظ خالى انس گرفته‏ایم و آنها را در برخوردها به رخ یکدیگر کشیده‏ایم . اگر ما با حرکت فکرى همراه مى‏شدیم و در خود مى‏جوشیدیم و مطلب‏ها و مفهوم‏ها را درک مى‏کردیم و آنگاه در به در، به دنبال کلمه‏ها مى‏گشتیم، در آن لحظه که به یک کلمه مى‏رسیدیم، از آن بهره مى‏گرفتیم و همچون تشنه‏هاى به آب رسیده، کلمه‏ها را قطره قطره مى‏چشیدیم و جذب مى‏کردیم .
ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیده‏ایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤال‏ها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کرده‏ایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمه‏ها رسیده‏ایم و این است که باد کرده‏ایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بى‏رمق هستیم و به امتلاء ذهنى و پرخورى فکرى دچار شده‏ایم .
اسفناک اینکه، این بیمارى و این پرخورى، همه گیر شده و اسفناک‏تر اینکه، این بیمارى در ابتدا به عنوان یک افتخار و نشانه‏ى سلامتى و روشنفکرى هم قلمداد مى‏گردد، اما رفته رفته سنگینى و خستگى و ضعف ذهنى را به دنبال مى‏آورد و روشنفکر تلنبار شده را به بن بست مى‏رساند .

قرآن کتابى بود که پس از شکل گرفتن، رهبرى کردن را مى‏آموخت، که رشد، رهبرى کردن استعدادهاى تکامل یافته است
اینها با اینکه خیلى دارند، فقیر هستند، چون پیش از سؤال، به جواب‏ها رسیده‏اند و پیش از عطش، به آب .
دواى اینها، همان طرح سئوال‏هاى بنیادى است که بتواند به تفکرات آنها سازمان بدهد، تا بتوانند با تفکرات سازمان گرفته، به مطالعات خویش سر و سامانى بدهند و آن را هضم کنند و شیره‏کشى نمایند .
هیچ چیز بى‏حاصل‏تر، از این مطالعات دستورى و کتاب خواندن‏هاى پیشنهادى نیست، که پیش از طرح سئوال و جوشش پرسش‏ها، گریبان‏گیر تازه راه افتاده‏ها و نو مسلمان‏هاى شعار زده مى‏شود .
کسانى که مى‏خواهند دیگرى را به راهى و به تفکراتى و به مطالعاتى وادار کنند، ناچارند که زودتر زمینه‏ها را فراهم سازند و تشنگى را در طرف بریزند و تنور را داغ کنند و سپس نان بچسبانند و مطالبى و کتاب‏هایى را در دسترس بگذارند .
اینگونه، حرف‏ها و طرح‏ها زودتر جذب مى‏شوند و کلمه‏ها زودتر مفهوم مى‏شوند و در عمل شکل مى‏گیرند و در خارج پیاده مى‏گردند .
 

خُسر
قرآن

خسر، رشد، تکامل، هم از آن کلمه‏هایى هستند که بسته بندى شده به ما هدیه شده‏اند، بدون آنکه آنها را یافته باشیم، با آنها به بازى نشسته‏ایم .
در برابر دیگران که مى‏گویند براى چه آفریده شده‏ایم، خیلى پر طمطراق و شتاب‏زده مى‏گوییم براى تکامل و طرف بدون اینکه مفهومى از خودش، از استعدادهایش، از نقص‏ها و کمبودها و نیازهایش و از شکل گرفتن‏ها و به اوج رسیدن استعدادهایش، در نظر داشته باشد، زبانش بند مى‏آید و مبهوت نگاه مى‏کند .
و اگر عصیان‏گرتر و طوفانى‏تر باشد، با خستگى مى‏پرسد، خوب اصلًا تکامل براى چه؟ چرا تکامل پیدا کنیم؟ من نمى‏خواهم به کمال برسم .
این هر دو عکس العمل از آنجا مایه مى‏گیرند که هنوز معناها را ندیده، به کلمه‏ها رسیده‏ایم و به جاى همپایى و همراهى، کلمه‏ها را به یکدیگر هدیه داده‏ایم و مطالب را بسته بندى شده براى هم، پرت کرده‏ایم .
در حالى که براى شناخت اینکه براى چه هستم، باید بدانم با چه چیزهایى هستم. از وسائلى که در یک اطاق هست مى‏توان کشف کرد که این اطاق براى چیست و براى چه آفریده شده. از استعدادها و نیروهاى انسان هم مى‏توان کشف کرد که او براى چیست و براى چه آفریده شده است .
براى من از سال‏هاى دور این سئوال که براى چه هستم طرح شده بود و به جواب بسته بندى شده‏اش هم رسیده بودم و با شور و حال مى‏شنیدم براى تکامل، تا اینکه دوره‏ى نقادى و عصیان‏گرى شروع شد و حرف‏هاى سربسته به تحلیل رسیدند و در برابر سؤال‏ها، با حلم و تأنى، کار تحلیل آغاز گردید .
در این دوره بود، که به این نکته رسیدم که انسان در یک مرحله خودش را کشف مى‏کند و در یک مرحله، این معدن را استخراج و تصفیه مى‏کند و در یک مرحله به استخراج شده‏ها و آهن‏هاى تصفیه شده، شکل مى‏دهد و آنها را به صورت ماشین‏ها و ابزارهاى گوناگون درمى‏آورد و به تکامل مى‏رساند. ولى مسأله در همین‏جا خلاصه نمى‏شود که پس از شکل گرفتن و به تکامل رسیدن، نوبت رهبرى کردن و جهت دادن به ماشین‏هاى تکامل یافته، مى‏رسد .
آه اینگونه بود، که یافتم انسان براى مسأله‏اى بالاتر از شکل گرفتن و تکامل یافتن باید بکوشد، چون تنها این کافى نیست که شکل بگیریم و در ابعاد وسیع ماده و معنا تکامل پیدا کنیم، زیرا با این تکامل یافتن، مسأله‏ى بن‏بست و عبث و پوچى زودتر پیش مى‏آید و عمیق‏تر، مطرح مى‏گردد .
کسى که بهترین ماشین را و شکل گرفته‏ترین وسیله‏ها را و تکامل یافته‏ترین مرکب‏ها را با خود دارد مسأله‏ى بن‏بست و ترافیک و محدودیت‏ها را بیشتر احساس مى‏کند و عمیق‏تر مى‏فهمد .
انسانى که در دو بُعد ماده و اخلاق شکل گرفته و به تکامل رسیده، اما جهت ندارد و راه ندارد، به بن‏بست و عبث و پوچى عمیق‏ترى گرفتار خواهد شد و این بن‏بست و عبث و پوچى 2را دیگر نمى‏توان با عرفان شرق هم درمان کرد و با هیپى‏گرى مداوا نمود، چون این عرفان، خود یک نوع تکامل براى استعدادهاى عظیم‏تر انسان است که پس از شکل گرفتن و تکامل یافتن، باید به دنبال راهى بزرگ‏تر براى حرکت کردن و جهتى برتر براى دویدنش بود .

قرآن کتابى بود که به انسان، نه تکامل، که رشد را هدیه مى‏داد. یَهْدى الى الرُّشْدِ
براى این انسان مسأله‏ى جهت و صراط و مرکب‏ها و رهبرى‏ها و روش حرکت و منزل‏ها، مطرح مى‏شوند و تنها استعدادهاى تکامل یافته در دو بُعد ماده و اخلاق مسأله‏اى را حل نمى‏کنند .
جشنواره قرآن بهترین کتاب زندگیآن لحظه‏اى که انسان فکر و عقل و دلش را مثل ابزارها و ماشین‏هایش شکل بدهد، آیا آن روز این استعدادها شکل گرفته و به بن‏بست نشسته، بحران‏هاى بزرگترى را سبز نمى‏کنند ؟
انسان هنگامى آدم مى‏شود که به استعدادهاى شکل گرفته‏اش جهت بدهد. براى این انسان، مکتبى، مکتب مى‏شود، که جهت حرکت و صراط و روش حرکت او را به او یاد بدهد و بیاموزد، بدون آنکه او را مسخ کند و او را در راه بغلطاند و یا بغل بگیرد .
با این دید بود که آیه‏هاى اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ۳، انَّ الى‏ََ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏ََ ۴ و آیه‏هاى اهْدِنَا الصِّرََاطَ 5 وَ انَّکَ تَهْدى الى صِرََاطٍ مُسْتَقیمٍ۶ و آیه‏هاى مربوط به معاد و اینکه بهشت منزل است، نه مقصد و جَنَّات الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا،۷ پیام‏هاى عظیمى همراه مى‏آوردند و نورهاى بزرگى بر سر راه مى‏ریختند .
با این دید و پس از این حرکت فکرى وقتى به دنبال جواب سؤال سابقم که براى چه آفریده شده‏ام، قرآن را مى‏کاویدم، آیه‏هایى از قبیل، أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً 8 و انّا سَمِعْنا قُرآناً عَجَباً یَهْدى الى الرُّشْد 9 و یا وَ لَقَدْ آتَیْنا ابْراهیمَ رُشدَه مِن قَبل ۱۰و روحم را به گونه‏اى گرفتند که تمام عصیانم به تسلیم رسید و یافتم که چگونه انسان پس از تشهد به تسلیم مى‏رسد و یافتم که این تسلیم از تمام عصیان‏هاى تاریخ عظیم‏تر است، که در چنین تسلیمى، تمام عصیان‏ها شکل گرفته‏اند و جهت گرفته‏اند .
این تسلیمى است که عصیان‏ها در آن به زنجیر بسته‏اند و در راهند .
قرآن کتابى بود که به انسان، نه تکامل، که رشد را هدیه مى‏داد. یَهْدى الى الرُّشْدِ ۱۱
قرآن کتابى بود که پس از شکل گرفتن، رهبرى کردن را مى‏آموخت، که رشد، رهبرى کردن استعدادهاى تکامل یافته است .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد